روایت زیر از هادی معصومی زارع، پژوهشگر حوزه سوریه و لبنان است که پس از شهادت سردار سیدرضی موسوی در حمله صهیونیست‌ها منتشر کرده است:

سید رفت و اسرار زیادی را با خودش به آسمان برد. سیدرضی تاریخ شفاهی حضور ایران پس از انقلاب در سوریه و لبنان بود. به جرات می‌توان گفت که تنها کسی بود که شاهد زنده‌ی تمام ادوار این رابطه و البته خود نیز بخش مهمی از ساخت آن بود.

… در بازگشت به ایران، درست قبل از آن که از پلکان هواپیمای ماهان بالا بروم، دستی روی شانه ام می زند. سر می‌چرخانم. سیدرضی است. بسته ای به عنوان هدیه به دستم می‌دهد. شیرینی شامی و روغن زیتون و جعبه ای پر از انار درشت غوطه شرقی. می‌خواهم نپذیرم، ابرو به‌هم می‌کشد و دست آخر، زورش می‌چربد. بعد، چند بار بابت معطل شدنم عذرخواهی می کند. از طبیعت کارش می‌گوید و این که چهل سال است به سختی می‌تواند قرارهایش را منظم کند. در دو سفر بعد هم این کار را تکرار می کند و من را با دست پر به داخل هواپیما می فرستد. چنان که زیر فشار نگاه اطرافیان تمام بسته را میان هم‌سفرانم توزیع می‌کنم و دست خالی به منزل می‌روم.

در کشاکش طوفان‌الاقصی که چند روزی آتش‌بس می شود از مرزهای جنوبی لبنان به دمشق و حلب می‌روم. ابو… از آخرین تاکتیک‌های ابداعی سید در انتقال موشک و پهپاد و… به سوریه و لبنان می‌گوید. آن‌قدر خنده‌دار است که ریسه می‌رویم. ولی خب کار می‌کند دیگر‌. جواب می‌دهد. و تاکنون داده است. (آن روز به سیدرضی می‌گفتم تو کوهی از تجربه هستی که بسیاری‌اش قابل تدریس در آکادمی‌های نظامی است. می‌خندید و جدی نمی‌گرفت. ولی خب همین روش جدید یک نمونه‌اش بود دیگر.)
برای دیدن حاج… به حلب می‌روم. روز دوم همین‌که می‌خواهم اقامه‌ی نماز ببندم وارد می‌شود و می‌گوید سریع وسایلت را بردار باید برویم. انتشار زده‌اند. یعنی این‌که حمله هوایی رژیم قریب‌الوقوع است و مقر او هم زیر تهدید.
هنوز به محوطه بیرون نرسیده‌ایم که سیدرضی با تلفن امن تماس می‌گیرد. فرودگاه دمشق را دوباره زده‌اند. سید کلافه است. این بار چندم است که باندها را تعمیر می‌کند و دشمن امان نمی‌دهد. به حاج… می‌گویم این بار اسرائیلی‌ها خود سید را خواهند زد. از این فرصت طوفان‌الاقصی نخواهند گذشت. مار زخم خورده‌اند.

چیزی که در وجود سیدرضی بیش از هر چیز برای من نمود و بروز داشت، تفاوت ظاهر جدی و گاه خشن او و روحیه لطیفی بود که تنها در خلوت نمود پیدا می کرد. اقتدار و جدیت در عین تواضع و عطوفت.

نکته دیگر پرکاری و همت بالای سید و خستگی‌ناپذیری عجیب وی بود. سید آرام و قرار و استراحت نداشت. از کاری به کاری و از مشغله‌ای به مشغله‌ای. و همین بود که توانست دست مقاومت در لبنان و فلسطین را این گونه پر کند. از موشک تا پهپاد و هر آن چه نیاز سازمان مقاومت بود. و در این سال‌های تحریمی حتی نیاز جامعه مقاومت در سوریه و لبنان را.

ویژگی دیگر سیدرضی، تمرکز کم‌نظیر او بر کار تخصصی‌اش بود. کمتر کسی را شاید بتوان پیدا کرد که فرصت‌های بهتری برایش باشد اما بیش از چهل سال را بر سر یک کار و در یک حوزه جغرافیایی دوام بیاورد. آن هم کاری دور از وطن و در جامعه‌ای بحران زده و بسته‌ای هم‌چون سوریه. و گرنه آن ها که مطلع اند می دانند سید پنج سال از عمر کاری اش را در تهران در کدام مجموعه حساس و پراعتبار سپری کرد و از قضا ماندنش در آن مجموعه به سود دنیای او بود. خودش به من می‌گفت با همه عشقی که به مسئولیتش در تهران داشت اما دست آخر دوام نیاورده و به همان ماموریت دیرینه اش در سوریه بازگشته تا دست مقاومت را پر کند.
سید در همه‌ی این سال ها چنان در تار و پود جامعه‌ی سوریه درهم تنیده شده بود که از رئیس جمهور تا وزراء و مقامات نظامی و امنیتی و حتی مردم سوریه نیز روی او حساب ویژه ای باز می کردند. اصغر بیهوده به او نمی گفت رئیس‌جمهور غیررسمی سوریه.

لینک اصل مطلب:

https://t.me/Monbathat/2216

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *