(به بهانه روز بزرگداشت حکیم فردوسی)
به این ابیات شاهنامه توجه کنید:
چو بر دین کند شهریار آفرین
برادر شود شهریاری و دین
نه بیتختِ شاهیست دینی بهپای
نه بی دین بوَد شهریاری به جای
دو دیباست یک در دگر بافته
برآورده پیشِ خرد تافته
نه از پادشا بینیازست دین
نه بیدین بود شاه را آفرین
چنین پاسبانان یکدیگرند
تو گویی که در زیر یک چادرند
این ابیات از شاهنامه و مربوط به وصیت اردشیر بابکان به فرزندش شاپور است. اردشیر را باید بنیانگذار ایران نامید؛ چه بسا اگر کوشش امثال اردشیر و تنسر نبود، امروز نامی از ایران وجود نداشت.
از منظر فلسفۀ سیاسی حکیم فردوسی، مهمترین جزء تشکیل دهندۀ هویت ملی ایران عبارت است از وحدت دین و دولت. یعنی اگر سوال بپرسیم که ایران چگونه به وجود آمد و عصارۀ هویت ایرانی چیست؟ به صورت چکیده و خلاصه میتوانیم بگوییم ایران و ایرانیت یعنی اتحاد دین و دولت یا اتحاد امامت و امارت. اگر این اتحاد نبود، اساساً چیزی به عنوان ایران وجود نداشت و هویت یکپارچه ملی در چهارراه ارتباطی شرق و غرب و محل تجمع اقوام و فرهنگهای متفرق و متکثر از اساس قابل شکلگیری نبود. به همین دلیل بود که هر گاه اقوام ایرانی متفرق میشدند و ساخت سیاسی ایران به صورت ملوکالطوایفی درمیآمد، کسانی در ایجاد وحدت ملی و تشکیل حکومت یکپارچه و مقتدر کامیاب میشدند که دین و مذهب را به عنوان رکن محوری وحدت ملی علم میکردند. از اردشیر بابکان گرفته تا امثال علی دیلمی و شاه اسماعیل صفوی و بالاخره امام راحل، همه این هوشمندی را داشتند که دریابند بدون سرلوحه قرار دادن اتحاد دین و حکومت، آن هم دین جلالی و جهادی و فقاهتی (نه دین جمالی و رحمانی و عرفانی) بقای ایران و اتحاد ایرانیان، توهمی بیش نیست.
همانطور که اردشیر با اتکا به دیانت زرتشتی ایران را متحد کرد، سلجوقیان با تکیه بر فقه شافعی و صفویه با اتکا بر فقه جعفری در صدد احیاء و وحدتبخشی به ایران برآمدند. پس آنچه پیداست این است که هویت ایرانی چه در قرائت ساسانی، چه قرائت سلجوقی و چه صفوی محصول اتحاد دو نهاد دین و دولت است.
اینها در حالی است که در جهان غرب از همان دورۀ قرون وسطی نیز دین و دولت رقیب یکدیگر و عرصههایی منفک از هم بودند؛ چنانچه سنت آگوستین از دوگانۀ شهر خدا و شهر دنیا نام برد و پاپ گرگوار هفتم نیز از تفکیک شمشیر پاپ و قیصر سخن گفت. در مقابل، ایران، از عصر باستان همانگونه که نقش جغرافیایی خود در متصل کردن شرق و غرب را ایفا میکرد، از جهت فکری و معرفتی نیز هویت خود را در آشتی دادن بین عرفان و فلسفه، و بالاخره از جهت سیاسی نیز در آشتی دادن بین مذهب و حکومت تعریف کرده بود. آنچه که به عنوان «ایران» میشناسیم، همانگونه که حکیم فردوسی تصریح کرده است، محصول اتحاد دیانت و سیاست است و بدون آن امکان حفظ یکپارچگی خود را نخواهد داشت.