فقه القیادة 64
- 5 دی, 1403
- آیت الله سید صمصام الدین قوامی
موضوعات مطروحه در این درس:
موانع وشرائط این رهبری – جنود جهل و عقل
4شنبه 5/10/1403-23جمادی الثانی 1446-25دسامبر 2024-درس 64فقه رهبری سازمانی –موانع وشرائط این رهبری – جنود جهل و عقل
مساله 54: مدیران سازمان برای رهبری اثر بخش سازمانی ملزم به تجهیز نفس خود به جنود عقل هستند از جمله این جنود امانت ،صدق و وفاء است
شرح مساله: معلوم شد که شرط تاثیر رهبری سازمانی اتصاف به اوصاف متعالی اخلاقی و اجتناب از اضداد آنهاست.البته این اوصاف در وظیفه رهبری سازمانی مدیر اثر گذاری بیش تری دارند والا در سایر وظائف فراوان یک مدیر مسئول هم موثرند ولی عمده تاثیر در رهبری است که باید به انگیزش کارکنان منتهی شود و از آنجا که انگیزش کلید هر نوع بهره وری و تعالی بخشی سازمانی است و ایجاد آن بسیار سخت است رفتار مدیر مبتنی بر این اوصاف متعالیه در ایجاد این اثر تناسب اکثری پیدا میکنند در حقیقت رفتار مدیر را انگیزش بخش میکنند به عکس هرچه از ین اوصاف دور میشود وبه ضد آن نزدیک میگردد اثری از انگیزش نخواهد دید .لذاست که مدیریت رفتار سازمانی صبغه ای اخلاقی به خود میگیرد زیرا اخلاق مبنای رفتار است آنهم اخلاق متعالیه .مثلا در همین وفای به عهد که از جنود عقل[1] است وَ الْوَفَاءُ وَ ضِدَّهُ الْغَدْرَ کما اینکه صدق وضده الکذب و الامانه وضده الخیانه و… ضدآن از جنود جهل است یعنی عقل به وسیله امثال این مکرمت تدبیر نفس را به انجام میرساند معنای جنود بودن چیست ؟ عقل برای غلبه بر جهل نیاز به این جنود دارد تا امورتدبیر مستقیم واقع شود و از جاهلیت دور شود و قوه مدبره نفس، عقل است عقل هم بدون جنود نمیتواند مدیریت کند جنود نیاز به فرمان دهی دارند و سرسلسله جنود عقل هم “خیر” است یعنی “مایرغب الیه الکل” [2] لذا این جنود ،خیرات هستند که امر به استباق آنها شده ایم[3] یعنی همگان باید در این مسابقه شرکت کنند و هرکس باید رکورد صداقت ،امانت و وفا را بشکند. تجهیز عقل به این جنود، نفس را از جاهلیت دور و به مدنیت و معنویت نزدیک میکند . مدیریت هم با عقل است در هر تدبیری اعم از نفس ،منزل و مدینه . عقل نماد تدبیر است و سازمان عقل جنود او هستند و از آنجا که عقل تحسین میکند عدل را هر آنچه مصداق عدل باشد را هم تحسین میکند لذا هر یک از جنود به نوعی از مصادیق عدل حساب میشوند . یا از مقوله عفت هستند یا شجاعت و یا حکمت یعنی این جنود عقل همان مصادیق عدل هستند و از سویی همه خیرند لذا ترکیبی موزون از مکارم سازمان یافته و منظومه ای از خیرات و عدالت تحت تدبیر عقل قرار گیرند نه جهل ، جهل گاهی در مقابل عقل و گاهی در مقابل علم قرار دارد . عقل مهم تر از علم است البته علم خوراک عقل است برای تحلیل و داوری و فرآوری . مدیریت جاهلی اعم از جاهلیت قدیم و جدید مدیریتی سخیف و زشت نتیجه است با محصولی قبیح به علت ظلم ناشی از مدیریت ناقص و ابتر و در حالی که مدیریت عقلانی مدیریت ناجح است مدیریت جاهلی مبتنی بر تکاثر و مدیریت عقلی مبتنی بر کوثر است . لذا جنود عقل با غلبه بر جنود جهل ، مدیریت جهان را شیرین وروشن میکنند .
رهبری سازمانی مدیران اگر مبتنی بر جنود عقل باشد که همان مکارمند درجه انگیزش را به اوج میرسانند وهمین عقل حکم میکند به جنودش که غلبه کنند بر جنود جهل ونیز تحسین میکند آنها را و تقبیح میکند جنود جهل را در حقیقت این ادارکات و احکام عقل موضوع برای احکام تکلیفی و وضعی شرعی است تکلیف به الزام تجهیز به این جنود و حکم وضعی به تحسین این جنود . تجهیزی واجب وصحیح . غایت از تشریع این احکام هم تمهید برای تدبیر اثر بخش است . لذا بر مدیران فرض است که خود را مجهز به این جنود کنند تا در انجام وظیفه سازمانی خود موفق به ایجاد حرکت به سمت تعالی وسعادت انسانی وسازمانی بشوند .
مدیریت رفتار سازمانی رائج هم با این جنود سنجیده میشوند با این سنجه که چه درصدی از جنود عقل را به کار میگیرند در مدیریت خود وچه درجه ای از جنود جهل را . رهبری سازمانی به عنوان اولین رکن از مدیریت رفتار سازمانی، برای نفوذ و هدایت عالی در کارکنان به غرض انگیزش آنان جز با کمک جنود عقل نمیتواند موفق شود در حقیقت تجهیز به جنود عقل مانند وفاء شرط کمال رهبری سازمانی است.
فتحصل: مدیران سازمان برای رهبری اثر بخش سازمانی ملزم به تجهیز نفس خود به جنود عقل هستند از جمله این جنود امانت ،صدق و وفاء است.(والله العالم)
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ
قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِیهِ فَجَرَى ذِکْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع :
اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا
قَالَ سَمَاعَةُ:
فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً وَ کَرَّمْتُکَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِی قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِیّاً فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ یُقْبِلْ
فَقَالَ لَهُ اسْتَکْبَرْتَ فَلَعَنَهُ ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً
فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَکْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ فَقَالَ الْجَهْلُ یَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِی خَلَقْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ قَوَّیْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِی بِهِ فَأَعْطِنِی مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُ
فَقَالَ نَعَمْ
فَإِنْ عَصَیْتَ بَعْدَ ذَلِکَ أَخْرَجْتُکَ وَ جُنْدَکَ مِنْ رَحْمَتِی
قَالَ قَدْ رَضِیتُ فَأَعْطَاهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَکَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِینَ
الْجُنْدَ
فَلَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ کُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِی نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِکَ مِنْ مَوَالِینَا فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَکُونَ فِیهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ حَتَّى یَسْتَکْمِلَ وَ یَنْقَى مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الدَّرَجَةِ الْعُلْیَا مَعَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ وَ إِنَّمَا یُدْرَکُ ذَلِکَ بِمَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ جُنُودِهِ وَ بِمُجَانَبَةِ الْجَهْلِ وَ جُنُودِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لِطَاعَتِهِ وَ مَرْضَاتِه
الکافی، ج1، ص: 21
سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند که ذکر عقل و جهل بمیان آمد
حضرت فرمود:
عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید،
سماعه گوید من عرض کردم قربانت گردم غیر از آنچه شما بما فهمانیدهاید نمیدانیم.
حضرت فرمود خداى عز و جل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است پس بدو فرمود پس رو او پس رفت سپس فرمود پیش آى پیش آمد
خداى تبارک و تعالى فرمود: ترا با عظمت آفریدم و بر تمام آفریدگانم شرافت بخشیدم
سپس جهل را تاریک و از دریاى شور و تلخ آفرید باو فرمود پس رو پس رفت فرمود پیش بیا پیش نیامد
فرمود: گردنکشى کردى؟
او را از رحمت خود دور ساخت
سپس براى عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد.
چون جهل مکرمت و عطاء. خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد
پروردگارا این هم مخلوقى است مانند من.
او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى
من ضد او هستم و براو توانائى ندارم
آنچه از لشکر به او دادى بمن هم عطا کن
فرمود بلى میدهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى کردى ترا و لشکر ترا از رحمت خود بیرون میکنم
عرض کرد خشنود شدم
پس هفتاد و پنج لشکر باو عطا کرد.
و هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنایت کرد
(جنود عقل و جهل) بدین قرار است:
خیر و آن وزیر عقل است و ضد او را شر قرارداد، که آن وزیر جهل است؛
و ایمان و ضد آن کفر؛
و تصدیق حق و ضد آن انکار حق؛
و امیدوارى و ضد آن نومیدى؛
و دادگرى و ضد آن ستم؛
و خشنودى و ضد آن قهر و خشم؛
و سپاسگزارى و ضد آن ناسپاسى؛
و چشم داشت رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛
و توکل و اعتماد بخدا و ضد آن حرص و آز؛
و نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛
و مهربانى و ضد آن کینهتوزى؛
و دانش و فهم و ضد آن نادانى؛
و شعور و ضد آن حماقت؛
و پاکدامنى و ضد آن بىباکى و رسوائى؛
و پارسائى و ضد آن دنیاپرستى؛
و خوشرفتارى و ضد آن بدرفتارى؛
پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛
و تواضع و ضد آن کبر؛
و آرامى و ضد آن شتابزدگى؛
و خردمندى و ضد آن بیخردى؛
و خاموشى و ضد آن پرگوئى؛
و رام بودن و ضد آن گردنکشى؛
و تسلیم حق شدن و ضد آن تردید کردن؛
و شکیبائى و ضد آن بیتابى؛
و چشمپوشى و ضد آن انتقامجوئى؛
و بىنیازى و ضد آن نیازمندى؛
و بیاد داشتن و ضد آن بىخبر بودن؛
و در خاطر نگهداشتن و ضد آن فراموشى؛
و مهرورزى و ضد آن دورى و کنارهگیرى؛
و قناعت و ضد آن حرص و آز؛
و تشریک مساعى و ضد آن دریغ و خوددارى؛
و دوستى و ضد آن دشمنى؛
و پیمان دارى و ضد آن پیمانشکنى؛
و فرمانبرى و ضد آن نافرمانى؛
سرفرودى و ضد آن بلندى جستن؛
و سلامت و ضد آن مبتلا بودن؛
و دوستى و ضد آن تنفر و انزجار؛
و راستگوئى و ضد آن دروغگوئى؛
و حق و درستى و ضد آن باطل و نادرستى؛
و امانت و ضد آن خیانت؛
و پاکدلى و ضد آن ناپاکدلى؛
و چالاکى و ضد آن سستى؛
ونشاط و زیرکى و ضد آن کودنى؛
و شناسائى و ضد آن ناشناسائى؛
و مدارا و رازدارى و ضد آن راز فاش کردن؛
و یک روئى و ضد آن دغلى؛
و پردهپوشى و ضد آن فاش کردن؛
و نمازگزاردن و ضد آن تباه کردن نماز؛
و روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن؛
و جهاد کردن و ضد آن فرار از جهاد؛
و حج گزاردن و ضد آن پیمان حج شکستن
و سخن نگهدارى و ضد آن سخن چینى؛
و نیکى بپدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛
و با حقیقت بودن و ضد آن ریاکارى؛
و نیکى و شایستگى و ضد آن زشتى و ناشایستگى؛
و خودپوشى و ضد آن خود آرائى؛
و تقیه و ضد آن بىپروائى؛
و انصاف و ضد آن جانبدارى باطل؛
و خودآرائى براى شوهر و ضد آن زنادادن؛
و نظافت و پاکیزگى و ضد آن پلیدى؛
و حیا و آزرم و ضد آن بىحیائى؛
و میانه روى و ضد آن تجاوز از حد؛
و آسودگى و ضد آن خود را برنج انداختن؛
و آسانگیرى و ضد آن سختگیرى؛
و برکت داشتن و ضد آن بىبرکتى؛
و تندرستى و ضد آن گرفتارى؛
و اعتدال و ضد آن افزونطلبى؛
و موافقت با حق و ضد آن پیروى از هوس؛
و سنگینى و متانت و ضد آن سبکى و جلفى؛
و سعادت و ضد آن شقاوت؛
و توبه و ضد آن اصرار بر گناه؛
و طلب آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن؛
و دقت و مراقبت و ضد آن سهل انگارى؛
دعا کردن و ضد آن سرباز زدن؛
و خرمى و شادابى و ضد آن سستى و کسالت؛
و خوشدلى و ضد آن اندوهگینى؛
مأنوس شدن و ضد آن کناره گرفتن؛
و سخاوت و ضد آن بخیل بودن.
پس تمام این صفات (هفتاد و پنجگانه) که لشکریان عقلند جز در پیغمبر و جانشین او و مؤمنى که خدا دلش را بایمان آزموده جمع نشود اما دوستان دیگر ما برخى از اینها را دارند تا تدریجا همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند آنگاه با پیغمبران و اوصیاءشان در مقام اعلى همراه شوندو این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دورى از جهل و لشکریانش بدست نیاید خدا ما و شما را بفرمانبرى و طلب ثوابش موفق دارد.
اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج1، ص: 24
برگرفته از zolghadri.blog.ir
[2] در قاموس گفته: “الْخَيْرُ مَا يَرْغَبُ فِيهِ الكُلُّ كَالْعَقْلِ وَ العَدْلِ مَثَلًا/ یعنی: خَیر آن چیزی است که همه به آن تمایل و رغبت داشته باشند مثل عقل و عدل”. ناگفته نماند معنى كامل خير همين است و در تمام موارد آن معتبر مي باشد، (لذا) به مال دنيا از آن جهت خير گويند كه مرغوب و مورد ميل است مثل: [إِنْ تَرَكَ خَيْراً/ يعنى اگر مالى بگذارد] (بقره/ آیه١٨٠). (همچنین) به چيز خوب، خير گويند زيرا دلپسند است و آدمى بدان ميل مي كند نظير: [وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً/ و به هر كس دانش داده شود، خير فراوانى داده شده است] (بقره/ آیه ٢٦٩) چون حكمت مرغوب و دلپسند است لذا بدان خير اطلاق شده است. در آيه ی: [وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ] (آل عمران/ آیه ٢٦) ظاهراً خير به معنى اختيار است يعنى اختيار اين كارها در دست تو
[3] البقرة : 148 وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
آلعمران : 114 يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحينَ
المائدة : 48 وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ
الأنبياء : 73 وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ
الأنبياء : 90 فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ
المؤمنون : 56 نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ
المؤمنون : 61 أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ