فقه القیادة 51
- 13 آذر, 1403
- آیت الله سید صمصام الدین قوامی
موضوعات مطروحه در این درس:
شرائط رهبری سازمانی – صداقت – لزوم تحصیل صداقت در مدیران
سه شنبه 13/9/1403-اول جمادی الثانی 1446-3دسامبر 2024-درس 51 فقه القیادة (فقه رهبری سازمانی) – شرائط رهبری سازمانی – صداقت – لزوم تحصیل صداقت در مدیران
مساله 41: صداقت شرط لازم التحصیل اثر بخشی رهبری سازمانی است لذا مدیران سازمان برای انجام وظیفه رهبری نسبت به کارکنان باید مجهز به صداقت باشند ..
شرح مساله : معلوم شد که رهبری سازمانی به عنوان رکن اول مدیریت رفتار سازمانی به هدف ایجاد انگیزش در کارکنان سازمان و پیروان است از جمله شرائط این رهبری به عنوان فعلی سازمانی واجب بر مدیران سازمان ،صداقت است که در نوبت قبل با ابعادی از این شرط آشنا شدیم . معلوم شدکه صدیق که صادق فعال است بصدقه، کسی است که فعلش قولش را تصدیق میکند[1] و عالم واقعی عالم صادق به همین معناست که در صحیحه حارث بن المغیرةالبصری[2] از قول امام صادق آمده بود عالمی که صادق نیست عالم نیست صداقت به عنوان جمال و لباس مرئی و آشکار مدیری است که با رفتارش رهبری میکند نه صرفا با گفتارش . این صداقت دیدنی است نه به دیده گذاشتن رویت ست نه ارائه . این صداقت به نوری تبدیل میشود که به پیروان انگیزش میدهد لذا اگر انگیزش را اثر رهبری سازمانی بدانیم صحت هم ترتب اثر بر فعل باشد صداقت شرط تاثیر رهبری بدانیم در نتیجه صداقت به شرط صحت بدل میشود یعنی شرط ترتب اثر . سوال این است که این شرط لازم التحصیل است یا نه؟ پاسخ این است که
تا به حال ادله عقلی شد اما ادله نقلی هم وجود دارد که در نوبت قبل به بعضی از این ادله اشاره شد .
فتحصل: صداقت شرط لازم التحصیل اثر بخشی رهبری سازمانی است لذا مدیران سازمان برای انجام وظیفه رهبری نسبت به کارکنان باید مجهز به صداقت باشند.(والله العالم)
[1] الأعراف : 70 قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ
الأعراف : 106 قالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ
[2] الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص36(صحیحه متصله عادیه حارث بن المغیره النصری)
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ[2] قَالَ يَعْنِي بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَيْسَ بِعَالِمٍ.
[3] نخستین ویژگی هر پیامبر، پیش از نبوت، صداقت وی است.چنانکه در مورد ابراهیم(ع) آمده است.«و اذکر فی الکتاب ابراهیم انّه کان صدّیقا نبیّا» مریم/41 : در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر(خدا)بود.
همانطور که در این آیه مبارک به وضوح دیده میشود، کلمه«صدیق»پیش از نبی آمده است؛گویا صداقت زمینهساز نبوت است.به عبارت دیگر، نبوت بر پایه صداقت استوار است و کسی که صادق نباشد، نمیتواند پیامرسان قابل اعتمادی باشد؛به خصوص پیام الهی که از ضرورت خاصی برخوردار است. خداوند متعال زمانی کلمه صدیق را در مورد فردی به کار میبرد که این خصوصیت در آن شخص ثابت و پابرجا باشد.وجود خصوصیات و صفاتی این چنین در ابراهیم(ع)، موجب شدکه خداوند وی را با مقام«خلت» 44 فضیلت بخشد 45 و در نهایت، او را برای تمام نسلها و عصرها اسوه و الگوی حسنه 46 معرفی کند.نبوت را در ذریه او قرار دهد، به وی علم و حکمت و شریعت عطا فرماید و هدایت جامعه را بر عهده او نهد.خود و خاندانش را مشمول رحمت خویش قرار دهد و در نهایت، او را به تنهایی یک امت 47 خواند. بنابراین، روایاتی که ابراهیم(ع)را کاذب شمردهاند، مردود و مخالف آیات قرآن کریم هستند. لزوم صداقت در انبیا
بارزترین صفتی که در پیامبران و حاملان وحی الهی به چشم میخورد، صداقت است، تا آنها فرمان پروردگار را بیکم و کاست به بندگان خدا برسانند. مکارم شیرازی، نمونه/13/76.
صدق در گفتار و اعمال انبیا، موجب جلب اطمینان مردم به پیامآوران الهی میشود و زمینه را برای پذیرش دعوت آنها میگشاید.به عبارت دیگر، اعتقاد به دروغ گفتن انبیا، سبب سلب اعتماد مردم از آنها میشود.
علامه طبرسی معتقد است:«دلایل عقلی غیرقابل تأویل دلالت دارند بر اینکه پیامبران دروغ نمیگویند، اگرچه قصدشان فریب و ضرر نباشد؛چنانکه جایز نیست در اخبار، مردم را گمراه نمایند یا تقیه کنند، زیرا اینها سبب میشوند که مطالب و اعمال آنها ایجاد شک و تردید کند.» طبرسی، مجمع البیان/4/53.39
ترجمه تفسير الميزان ج14 73
ظاهرا كلمه” صديق” مبالغه از صدق باشد، و صديق كسى را گويند كه در صدق مبالغه كند يعنى آنچه را كه انجام مىدهد مىگويد، و آنچه را كه مىگويد انجام مىدهد، و ميان گفتار و كردارش تناقضى نباشد و ابراهيم (ع) چنين بود چون در محيطى كه يك پارچه وثنى و بتپرست بودند دم از توحيد زد، با پدر و معاصرينش در افتاد، و با پادشاه بابل در افتاد، و خدايان دروغين را بشكست، و بر آنچه مىگفت مقاومت و ايستادگى مىنمود، تا آنجا كه در آتش افكنده شد و در آخر هم همانطور كه به پدرش وعده داده بود از همه كنارهگيرى و اعتزال جست، و خداوند به پاداش اين استقامت اسحاق و يعقوب را به او ارزانى داشت و وعدههاى ديگرى هم كه خدا از موهبتهايش به وى داده بود در بارهاش تنفيذ نمود.
بعضى[3] گفتهاند: كلمه” صديق” مبالغه تصديق است، و معنايش اين است كه او مردى بود كثير التصديق نسبت به حق، هم به زبان تصديقش مىكرد و هم به عمل. و اين معنا هر چند نزديك به همان معنايى است كه گذشت، و هر چند برگشت هر دو به يكى است، ليكن از جهت اينكه از فعل مزيد فيه صيغه مبالغه به ندرت آمده، معنايى بعيد است.
كلمه” نبى” بر وزن فعيل و ماخوذ از ماده” نبا” (خبر) است، و اگر انبياء را انبياء ناميدهاند بدين جهت است كه ايشان به وسيله وحى خدا از عالم غيب خبردار هستند بعضى[3] گفتهاند: كلمه مذكور ماخوذ از” نبوة” به معناى رفعت است، و انبياء را به خاطر رفعت مقامشان نبى خواندهاند.
تفسير نمونه ج13 76 كلمه” صديق” صيغه مبالغه از صدق و به معنى كسى است كه بسيار راستگو است، بعضى گفتهاند به معنى كسى است كه هرگز دروغ نمىگويد، و يا بالاتر از آن توانايى بر دروغ گفتن ندارد، چون در تمام عمر عادت به راستگويى كرده است، و نيز بعضى آن را به معنى كسى مىدانند كه عملش تصديق كننده سخن و اعتقاد او است.
ولى روشن است كه همه اين معانى تقريبا به يك معنى باز مىگردد.به هر حال اين صفت به قدرى اهميت دارد كه در آيه فوق حتى قبل از صفت” نبوت” بيان شده، گويى زمينهساز شايستگى براى پذيرش نبوت است، و از اين گذشته بارزترين صفتى كه در پيامبران و حاملان وحى الهى لازم است همين معنى مىباشد كه آنها فرمان پروردگار را بىكم و كاست به بندگان خدا برسانند.
مريم : 54 وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا
مريم : 56 وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا
[4] المائدة : 119 قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ
[5]البقرة : 177 لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
[6] آلعمران : 152 وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ
[7] النساء : 122 وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً
[8] الأنعام : 146 وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ
[9] امام صادق(ع) فرمود:”کُونُوا دُعَاةً للنّاسِ بِالخَیرِ بَغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ، لِیَرَوُا مِنْکُمْ اَلاِجْتِهادَ والصِّدقَ والوَرَع)مردم را با غیر زبانتان به کار نیک فرا بخوانید، تا کوشش، راستی و پرهیزکاری را از شما مشاهده کنند . اصول کافی، ج2، ص86. الكافي (ط – الإسلامية) / ج2 / 78 / باب الورع ….. ص : 76باسند متصل و عادی مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ فَإِنَّ ذَلِكَ دَاعِيَةٌ.