در یكی از شركت‌های صنعتی بزرگ مدیری توانمند كار می‌كرد كه آوازه‌ی «تصمیم‌گیرنده سریع» را با خود یدك می‌كشید. هر زمان كه یكی از كارمندان آن شركت نزد این مدیر می‌آمد و مشكلی را با او در میان می‌گذاشت، مدیر توانمند ما در حالی كه با یك دست در جیب و یك دست زیر چانه به سقف خیره می‌شد، اندكی به تفكر می‌پرداخت و سپس سریعاً و با اقتدار كامل پاسخ مثبت یا منفی خود را اعلام می‌كرد به طوری كه كارمندان از این همه اعتمادبه نفس كه در رییس خود می‌دیدند دچار شگفتی می‌شدند.

پس‌از گذشت چند سال، با تصمیمات و تدابیر سریعی كه این مدیر اتخاذ می‌كرد، شركت آنها عالی‌ترین مدارج پیشرفت را پیمود. داستانهای زیادی در مورد توانایی مرموز تصمیم‌گیری سریع این مدیر نقل می‌شد و حتی كار به دخالت دادن نیروهای فوق طبیعی نیز كشیده شده بود. یك روز، رئیس قسمت فروش شركت نزد او آمد و پس از ارائه طرحی از او خواست نظرش را در باره آن طرح بیان كند. مدیر، پس از برانداز كردن آن طرح و پرسیدن چند سوال، اندكی به تفكر پرداخت و گفت: طرح خوبی است، آن را اجرا کن. روز دیگری، از مدیر درمورد وضعیت سالن غذاخوری شركت سوال شد و پیشنهاد گردید كه محل آن به جای دیگری تغییر یابد. اما مدیر پس از طرح چند سوال ابراز داشت: سالن در همان جایی كه هست باقی بماند. تصمیم گیری سریع و مؤكد و بدون تأخیر و همیشه جواب سریع و صریح دادن از خصوصیات برجسته مدیر توانمند ما بود كه سایر مدیران در مورد آن غبطه می‌خوردند. سال‌ها گذشت و آن شركت با مدیریت آن مدیر، پیشرفت‌های زیادی نمود تا اینكه زمان بازنشستگی او فرارسید. مدیر جانشین كه از توانایی‌های مدیر قبلی اطلاع كامل داشت از او خواست كه راز موفقیتش را با او در میان بگذارد. مدیر قدیمی با كمال میل حاضر شد كه رازش را برملا سازد. این بود كه گفت: راز كار من لوبیاست. مدیر جدید كه كاملاً گیج شده بود از او خواست كه مسئله را بیشتر توضیح دهد. به همین سبب، مدیر قدیمی مقداری لوبیا از جیبش درآورد و پس از اینكه آن‌ها را در این دستش ریخت و دوباره در جیبش قرار داد گفت: سال‌ها قبل پی بردم كه اگر تصمیم‌گیری در مورد مسئله‌ای را به عقب بیاندازی آن مسئله بسیار بدتر و مشكل‌تر از قبل می‌شود. این بود كه من روشی را برای تصمیم‌گیری سریع ابداع نمودم. روش من به این ترتیب بود كه پس از تهیه‌ی مقداری لوبیا، آن‌ها را در داخل جیبم قرار دادم و هر زمان كه مجبور بودم در مورد سوالی جواب بله یا نه بدهم، مقداری از آن لوبیاها را به اندازه یك مشت برمی‌داشتم و در داخل جیبم شروع به شمارش آن‌ها می‌كردم. اگر مجموع این لوبیاها عددی فرد بود جواب منفی و اگر مجموع آنها زوج بود جواب مثبت می‌دادم.

سپس ادامه داد: همانطوری كه می‌بینی فرقی نمی‌كرد كه جواب من مثبت باشد یا منفی، بلكه چیزی كه مهم بود این بود كه جریان تصمیم‌گیری به تعویق نیافتد. البته تصمیمات من گاهی از اوقات غلط از آب در می‌آمد و این امری اجتناب‌ناپذیر بود. اما، چه درست و چه غلط، تصمیم‌گیری باید هرچه سریع‌تر صورت پذیرد تا بتوان انرژی خود را صرف چیزهایی كه واقعاً اهمیت دارند نمود. این گونه بود كه مدیر جدید نیز همراه با مقداری لوبیا داخل جیبش، پست مدیریت را از آن مدیر توانمند تحویل گرفت.

در این حكایت در مورد اهمیت تصمیم‌گیری سریع و به موقع صحبت شده است. به نظر نویسنده علاوه بر درستی و سنجیده بودن هر تصمیم، اتخاذ به موقع تصمیم نیز اهمیت زیادی دارد، به طوری كه با درستی تصمیم برابری دارد. تصمیم به موقع، به ویژه در مواقع وقوع بحران، بعضی اوقات از تصمیمات سنجیده و کاملاً بررسی‌شده، اما دیرهنگام بهتر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *