فقه القیادة 31

موضوعات مطروحه در این درس:

ارکان قیادت - رکن دوم – هدایت –   تفسیر اهتداء صحیح و آثار آن

متن درس

سه شنبه 8/8/1403-24ربیع الثانی 1446-29اکتبر 2024-درس 31 فقه القیادة(فقه رهبری سازمانی ) ارکان قیادت – رکن دوم – هدایت –   تفسیر اهتداء صحیح و آثار آن

مساله22: اسلام به عنوان شرط صحت اهتداء کارکنان مهتدی است و هدایت صحیح به معنای ترتب اقل آثار اهتداء  است .
شرح مساله : معلوم شد که شرائط اهتداء  کارکنان سازمان به شرائط صحت،قبول ،کمال و اکملیت تقسیم میشوند  واز آیات و اخبار باب استنباط شد که اسلام شرط صحت ،ایمان شرط قبول ،تقوی شرط کمال و یقین شرط اکملیت اهتداء هستند  که آثاری را بر فعل سازمانی اهتداء  به فراخور شرط مترتب میکنند . لذا اهتداء مهتدیان هم به چهار وصف صحیح ،مقبول ،کامل و اکمل موصوف میشوند . حال سوال این است مفهوم ومصداق این وصفیات چیست ؟ مثلا هدایت یا  اهتداء صحیح  دارای چه مفهوم ومصداق سازمانی  هستند و همین طور اهتداء مقبول ،کامل و اکمل ؟

در این نوبت از ”  اهتداء صحیح ” آغاز و در آن تفقه و تفهم میکنیم  .

اولا: اهتداء و هدایت پذیری یا دریافت هدایت، فعلی سازمانی است که محکوم به احکام وضعی مثل صحت و احکام تکلیفی یعنی الزامات و ترجیحات شرعیه میشود . در مانحن فیه  حکم وضعی صحت بر آن بار شده است . این فعل سازمانی مخصوص مهتدیان است  که عبارتند از کارکنانی که در معرض هدایت  هادیان[1] قرار دارند. ملزم هستند به اهتداء یعنی نباید رویگردان شوند .

ثانیا : صحت اهتداء به این معناست که اثر مورد نظر بر آن مترتب شود  به مقدار تطبیق ماتی به با مامور به . در جه صحت  با درجه تطبیق معلوم میشود . و نیز با توجه به درجه شرط .  اهتداء یک ماموریت یا مامور به سازمانی است به هدف ایجاد انگیزش برای نیل به آثار مربوطه . اهتداء صحیح  مثل نماز صحیح سطح اقلی از آثار را بدنبال دارد مثل عدم اعاده وعدم قضاء  که متوقف بر مثلا شرط طهارت است . در مانحن فیه هم باید دید سطح اقلی آثار اهتداء صحیح چیستند ؟ مثلا بگوییم

  • عدم توبیخ
  • عدم لزوم تکرار
  • عدم لزوم اصلاح
  • عدم پاداش
  • عدم انگیزش کافی
  • عدم ایجاد تحول
  • روز مرگی
  • عدم بهبود مستمر
  • عدم ارتقاء
  • عدم بهبود شایستگی
  • در یافت حقوق و دستمزد عادی (عدم تغییر در نظام پرداخت)
  • عدم تحسین
  • …..

عمل صحیح عمل  روتین است ترک فعل نیست لذا سرزنش و نکوهش ندارد  خسته نباشید دارد سعیکم مشکور دارد  حقوق و مزایا دارد کارمند را مطیع محسوب میکند  ممکن است پاداش مختصری داشته باشد مشمول این حدیث  بشود که “لَا يَجِفُ‏ عَرَقُهُ‏ حَتَّى تُعْطِيَهُ أُجْرَتَهُ.” [2]چرا  تمجید بیش تر نمیشود زیرا کار فوق العاده نکرده است کار عادی روزانه کرده است .  نمیتوان گفت  که عملی خنثی و مباح است  ولی عملی پیش بنده نیست. مراد از آثار اقلی همین گونه آثار است .

ثالثا : علت این اثر حد اقلی  وجود شرط حداقلی است  که عبارت از اسلام مهتدی است . آثار فقهی اسلام این است که مثلا جزیه [3]نمی دهد و از مزایای حکومت اسلامی  در اقتصاد و نکاح  و عقود و معاملات بهره مند میشود . این آثار اقلی است که بر اسلام باراست که در شناسنامه درج است و با شهادتین [4]تحقق می یابد و غسل و … [5] پیامبر خدا در مکاتباتش با سران کشور ها میفرمود ” أَسْلِمْ‏ تَسْلَم‏” [6]یعنی اسلام بیاور تا سالم بمانی  و به حکومتت ادامه بده .  و نیز خطاب به ابو سفیان[7] یعنی اسلام سلامت و امنیت می آورد برای مسلم

در سازمان هم باعث میشود مشمول مزایای مدیریت منابع انسانی شود مثل استخدام ،توانمندسازی ،ارزیابی عملکرد و جبران خدمات شود و در حد معمولی و عادی و این ها جزء حقوق اوست که به عنوان عضو سازمان که شرط اسلام را برای عضویت دارد  مراعات میشود . بدون هیج فوق العادگی .

در فعل اهتداء سازمانی  هم باید گفت که اسلام شرط صحت آن است یعنی آثار اقلی اهتداء که از قرآن استظهار شد و تعداد 23[8] بود به اقل آنها دست یابی میشود .

که انعکاس سازمانی این آثار حداقلی علاوه برآثاری که شمرده شد و عام بود اثاری خاص هم ممکن است  مراد باشد و برشمرده شود

مثلا از آثار جلالیه کمتر حاصل میشود یعنی هیمنه بر کار پیدا نمیشود  تحول ؛ ارتقاء ،ابتکار ،بهبود ، ارتقاء شایستگی و…. ندارد زیرا اسلام را صرفا برای گذران امور و امرار معاش دارد . یعنی شرائط حاکم را پذیرفته و تن داده است میلی به پیشرفت سازمان و اعتلاء آن ندارد کارش را در حد رفع تکلیف انجام میدهد و میرود دلسوزی برای تحول نشان نمیدهد که اگر  به درجه ایمان به آرمان های دینی وسازمانی میداشت نشان میداد  لذا مدیریت منابع انسانی  باید در گزینش او دقت میکرد  و حال وظیفه ارتقاء  اسلام او به ایمان و بالاتر است کما یاتی

فتحصل : اسلام به عنوان شرط صحت اهتداء کارکنان مهتدی است و هدایت صحیح به معنای ترتب اقل آثار اهتداء است .

 

 

 

[1] هدایان همان مدیران هستند که وظیفه رهبری رفتاری سازمان را بر عهده دارند

[2] الكافي (ط – الإسلامية) / ج‏5 / 289 / باب كراهة استعمال الأجير قبل مقاطعته على أجرته و تأخير إعطائه بعد العمل ….. ص : 288

2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي الْحَمَّالِ وَ الْأَجِيرِ قَالَ لَا يَجِفُ‏ عَرَقُهُ‏ حَتَّى تُعْطِيَهُ أُجْرَتَهُ.

 

[3] جزیه عربی شده گزیت (گزید) فارسی است،[۱] که در پهلوی به معنای مالیات سرانه به کار می‌رفته‌است. گزیت یا سرگزیت، مالیات نقدی بود که ساسانیان، پیش از اسلام از یهود و نصاری می‌گرفتند.[۲] اصل واژه عبری یا آرامی بوده‌است و از گزیتا به معنی جدایی گرفته شده‌است.آیه جزیه در قرآن به مسلمانان می‌گوید که اهل کتاب در قلمرو اسلامی باید جزیه بپردازند.[۳] جهاد و دفاع از دولت اسلامی بر مسلمانان واجب است و بر غیرمسلمانان که در حمایت دولت اسلامی زندگی می‌کنند به‌جای آن جزیه واجب شده‌است. جِزْیه‌ مالیات‌ غیرمسلمانان‌ اهل کتاب ساکن‌ در سرزمین‌های‌ اسلامی‌ به دولت اسلامی برای‌ تأمین‌ جان‌ و حفظ‌ دین‌ خود و کسب‌ حمایت‌ دولت‌ اسلامی‌ است.

گرفتن جزیه، بنابر آیات قرآن و سنت، واجب است و در زمان رسول خدا (ص) و پس از او از اهل کتاب دریافت مى‌شده است. امروزه‌ در بسیاری‌ از کشورهای‌ اسلامی‌، از اهل کتاب جزیه‌ گرفته‌ نمی‌شود و بر طبق‌ قوانین‌ این‌ کشور‌ها، آن‌ها مشمول‌ تمامی‌ وظایف‌ و مسئولیت های‌ افراد ملت‌ هستند (مانند خدمت‌ نظام‌ وظیفه‌ و قوانین‌ مالیاتی‌) و وظایف‌ مشترکی‌ با مسلمانان‌ دارند.

 

 

[4]
مسلمانى با اظهار شهادتین بر زبان با هر لغتى، محقق و موجب ثبوت و اجراى احکام اسلام بر اعتراف کننده مى‏‌شود. بنابر این، کسى که شهادتین بر زبان جارى کرده، بدنش پاک و جان و مال و فرزندان خردسالش محترم‏‌اند و کسى حق ندارد به آنها تعرض کند : النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن    جلد21 : 2211  صفحه143 : 1

4تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) / ج‏6 / 151 / 67 باب المشرك يسلم في دار الحرب و المسلم يقتل فيها ….. ص : 151

262- 1- الصَّفَّارُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْفَهَانِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ مِنْ أَهْلِ الْحَرْبِ إِذَا أَسْلَمَ فِي دَارِ الْحَرْبِ وَ ظَهَرَ عَلَيْهِمُ الْمُسْلِمُونَ بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالَ إِسْلَامُهُ إِسْلَامٌ لِنَفْسِهِ وَ لِوُلْدِهِ الصِّغَارِ وَ هُمْ أَحْرَارٌ وَ مَالُهُ وَ مَتَاعُهُ وَ رَقِيقُهُ‏ لَهُ‏ فَأَمَّا الْوُلْدُ الْكِبَارُ فَهُمْ فَيْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَنْ يَكُونُوا أَسْلَمُوا قَبْلَ ذَلِكَ وَ أَمَّا الدُّورُ وَ الْأَرَضُونَ فَهِيَ فَيْ‏ءٌ وَ لَا تَكُونُ لَهُ لِأَنَّ الْأَرْضَ هِيَ أَرْضُ جِزْيَةٍ لَمْ يَجْرِ فِيهَا حُكْمُ أَهْلِ‏

3

قد استولدها مسلم فلا

ويلحق بهذا الطرف مسألتان : الأولى إذا أسلم الحربي في دار الحرب حقن دمه وعصم ماله مما ينقل كالذهب والفضة والأمتعة دون ما لا ينقل كالأرضين والعقار فإنها في‌ء للمسلمين ، ولحق به ولده الأصاغر ولو كان فيهم حمل بلا خلاف أجده في شي‌ء من ذلك كما اعترف به غير واحد ، بل ولا إشكال بعد الأصل والعمومات وخصوص‌ خبر حفص بن غياث [١] المنجبر بما عرفت

،تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) / ج‏6 / 151 / 67 باب المشرك يسلم في دار الحرب و المسلم يقتل فيها ….. ص : 151

262- 1- الصَّفَّارُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْفَهَانِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ مِنْ أَهْلِ الْحَرْبِ إِذَا أَسْلَمَ فِي دَارِ الْحَرْبِ وَ ظَهَرَ عَلَيْهِمُ الْمُسْلِمُونَ بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالَ إِسْلَامُهُ إِسْلَامٌ لِنَفْسِهِ وَ لِوُلْدِهِ الصِّغَارِ وَ هُمْ أَحْرَارٌ وَ مَالُهُ وَ مَتَاعُهُ وَ رَقِيقُهُ‏ لَهُ‏ فَأَمَّا الْوُلْدُ الْكِبَارُ فَهُمْ فَيْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَنْ يَكُونُوا أَسْلَمُوا قَبْلَ ذَلِكَ وَ أَمَّا الدُّورُ وَ الْأَرَضُونَ فَهِيَ فَيْ‏ءٌ وَ لَا تَكُونُ لَهُ لِأَنَّ الْأَرْضَ هِيَ أَرْضُ جِزْيَةٍ لَمْ يَجْرِ فِيهَا حُكْمُ أَهْلِ‏

١.

 

[5] اثر اسلام به نشانه اسلام اطلاق می شود. از این عنوان در بحث «گنج» باب خمس سخن رفته است.

منظور از آن، اسم «اللّه» یا نام مبارک‌ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله، یا شهادتین، یا نام امامان علیهم السّلام و یا حاکمی از حاکمان کشور های اسلامی است که به طور معمول بر سکه‌های رایج هر عصر، حک می‌شد. هرگاه کسی در کشور اسلامی گنجی بیابد و اثر اسلام بر آن باشد در این که گنج یافت شده لقطه محسوب می‌شود که در نتیجه، تعریف آن به مدّت یک سال لازم باشد و یا مال یابنده آن است و تنها باید خمس آن را بپردازد، اختلاف است.  جواهر الکلام ج۱۶، ص۲۹-۳۲.

 

اسلام از اصطلاحات علم کلام و فقه است، در لغت به معنای صحت و عافیت و در اصطلاح به معنای قبول وحی و گفته‌های پیامبران است. در اصطلاح اخص به معنای پذیرش دین حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است. برخی حقیقت اسلام را اقرار لسانی و برخی برتر از آن دانسته و برای آن مراتبی قائل هستند

 

اسلام در لغت به معنای «انقیاد» و «گردن‌نهادن» به حکم است. کاربرد دینی این لغت، تسلیم در برابر فرمان خداست. در آیه‌هایی از قرآن همچون آیات ۲، ۱۱۲ و ۱۲۸ بقره، اسلام به معنای همین معنا به کار رفته‌است. این واژه از ماده «سلم» است که خود به معنای «تسلیم کامل» «سالم شدن» و «رهایی یافتن از آفات» است.

 

 

[6] نامه محمد به هرقل پادشاه روم

«بسم الله الرحمن الرحیم· من محمد عبدالله ورسوله، إلی هرقل عظیم الروم· سلام علی من اتبع الهدی· أما بعد فإنی أدعوک بدعایة الإسلام أسلم تسلم یؤتک الله أجرک مرتین· فإن تولیت فعلیک إثم الأریسیین یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا وبینکم أن لا نعبد إلا الله ولا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضاً أربابا من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون (آل عمران ۶۴)»

به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمد بنده و فرستاده خدا به هرقل، بزرگ روم. درود بر کسی که از هدایت پیروی کند. اما بعد من تو را به آیین اسلام فرا می‌خوانم اسلام بیاور تا سالم بمانی و اسلام بیاور تا خدا دو بار تو را پاداش دهد و اگر از پذیرش آن سر باز زدی، گناه اریوسیان (فرقه‌ای از مسیحیت که بوسیله اسقف اریوس در سال ۳۱۰ میلادی پایه‌گذاری شد و معتقد به مخلوق بودن عیسی و نفی الوهیت او بودند[۱۳]) بر گردن توست؛ و ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که به جز خدای یکتا را نپرستیم، و چیزی را با او شریک قرار ندهیم، و برخی برخی را به جای خدا به ربوبیّت تعظیم نکنیم. پس اگر از حق روی گردانند بگویید شما گواه باشید که ما تسلیم فرمان خداوندیم.[۱۴][۱۵]

 

[7]التشريف بالمنن في التعريف بالفتن / 81 / فصل ….. ص : 81

فقال لي علي عليه السلام: «أسلم‏ تسلم‏» قال: فأسلمت، قال: فرفع عمر الدرّة عليّ، قال: فقال له علي علي عليه السلام: «ما تريد منه أ ليس قد أسلم؟» قال: فقال له عمر:

 

بحار الأنوار (ط – بيروت) / ج‏20 / 386 / باب 21 مراسلاته ص إلى ملوك العجم و الروم و غيرهم و ما جرى بينه و بينهم و بعض ما جرى إلى غزوة خيبر ….. ص : 377

ثُمَّ دَعَا بِكِتَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص الَّذِي بَعَثَ بِهِ دِحْيَةَ إِلَى عَظِيمِ بُصْرَى فَدَفَعَهُ إِلَى هِرَقْلَ فَقَرَأَهُ فَإِذَا فِيهِ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ عَبْدِهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى هِرَقْلَ عَظِيمِ الرُّومِ وَ سَلَامٌ‏ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَدْعُوكَ بِدِعَايَةِ الْإِسْلَامِ أَسْلِمْ‏ تَسْلَمْ‏ أَسْلِمْ يُؤْتِكَ اللَّهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ فَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَإِنَّ عَلَيْكَ إِثْمَ الْيَرِيسِينَ وَ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ‏.

 

بحار الأنوار (ط – بيروت) / ج‏21 / 118 / باب 26 فتح مكة ….. ص : 91

17- يج، الخرائج و الجرائح رُوِيَ‏ أَنَّ النَّبِيَّ ص خَرَجَ قَاصِداً مَكَّةَ فِي عَشَرَةِ آلَافٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يَشْعُرْ أَهْلُ مَكَّةَ حَتَّى نَزَلَ تَحْتَ الْعَقَبَةِ وَ كَانَ أَبُو سُفْيَانَ وَ عِكْرِمَةُ بْنُ أَبِي جَهْلٍ خَرَجَا إِلَى الْعَقَبَةِ يَتَجَسَّسَانِ خَبَراً وَ نَظَرَا إِلَى النِّيرَانِ فَاسْتَعْظَمَا فَلَمَّا يَعْلَمَا لِمَنِ النِّيرَانُ وَ كَانَ الْعَبَّاسُ قَدْ خَرَجَ مِنْ مَكَّةَ مُسْتَقْبِلًا إِلَى الْمَدِينَةِ فَرَدَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مَعَهُ وَ الصَّحِيحُ أَنَّهُ مُنْذُ يَوْمِ بَدْرٍ كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلَمَّا نَزَلَ تَحْتَ الْعَقَبَةِ رَكِبَ الْعَبَّاسُ بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ صَارَ إِلَى الْعَقَبَةِ طَمَعاً أَنْ يَجِدَ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ مَنْ يُنْذِرُهُمْ إِذْ سَمِعَ كَلَامَ أَبِي سُفْيَانَ يَقُولُ لِعِكْرِمَةَ مَا هَذِهِ النِّيرَانُ فَقَالَ الْعَبَّاسُ يَا أَبَا سُفْيَانَ نَعَمْ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ قَالَ أَبُو سُفْيَانَ مَا تَرَى أَنْ أَصْنَعَ قَالَ تَرْكَبُ خَلْفِي فَأَصِيرُ بِكَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَآخُذُ لَكَ الْأَمَانَ قَالَ وَ تَرَاهُ يُؤْمِنُنِي قَالَ نَعَمْ فَإِنَّهُ إِذَا سَأَلْتُهُ شَيْئاً لَمْ يَرُدَّنِي فَرَكِبَ أَبُو سُفْيَانَ خَلْفَهُ فَانْصَرَفَ عِكْرِمَةُ إِلَى مَكَّةَ فَصَارَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ الْعَبَّاسُ هَذَا أَبُو سُفْيَانَ صَارَ مَعِي إِلَيْكَ فَتُؤْمِنُهُ بِسَبَبِي فَقَالَ ص أَسْلِمْ‏ تَسْلَمْ‏ يَا أَبَا سُفْيَانَ فَقَالَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ مَا أَكْرَمَكَ وَ أَحْلَمَكَ قَالَ أَسْلِمْ‏ تَسْلَمْ‏ قَالَ مَا أَكْرَمَكَ وَ أَحْلَمَكَ قَالَ أَسْلِمْ‏ تَسْلَمْ‏ فَوَكَزَهُ الْعَبَّاسُ وَ قَالَ وَيْلَكَ إِنْ قَالَهَا الرَّابِعَةَ وَ لَمْ تُسْلِمْ قَتَلَكَ فَقَالَ ص خُذْهُ يَا عَمِّ إِلَى خَيْمَتِكَ وَ كَانَتْ قَرِيبَةً فَلَمَّا جَلَسَ فِي الْخَيْمَةِ نَدِمَ عَلَى مَجِيئِهِ مَعَ الْعَبَّاسِ وَ قَالَ فِي نَفْسِهِ مَنْ فَعَلَ بِنَفْسِهِ مِثْلَ مَا فَعَلْتُ أَنَا جِئْتُ فَأَعْطَيْتُ بِيَدِي وَ لَوْ كُنْتُ انْصَرَفْتُ‏

الخرائج و الجرائح / ج‏1 / 163 / فصل طائفة من الأخبار في فدك ….. ص : 112فَقَالَ ص أَسْلِمْ‏ تَسْلَمْ‏ يَا أَبَا سُفْيَانَ فَقَالَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ مَا أَكْرَمَكَ وَ أَحْلَمَكَ

بحار الأنوار (ط – بيروت) / ج‏43 / 70 / باب 3 مناقبها و فضائلها و بعض أحوالها و معجزاتها صلوات الله عليها ….. ص : 19لَهُ يَا أَبَا الْقَاسِمِ قَالَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ وَ إِذَا قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ وَ تَهَلَّلَ وَجْهُهُ فَلَمَّا أَنْ نَادَاهُ الْأَعْرَابِيُّ يَا مُحَمَّدُ يَا مُحَمَّدُ قَالَ لَهُ النَّبِيُّ يَا مُحَمَّدُ يَا مُحَمَّدُ قَالَ لَهُ أَنْتَ السَّاحِرُ الْكَذَّابُ الَّذِي مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ مِنْ ذِي لَهْجَةٍ هُوَ أَكْذَبُ مِنْكَ أَنْتَ الَّذِي تَزْعَمُ أَنَّ لَكَ فِي هَذِهِ الْخَضْرَاءِ إِلَهاً بَعَثَ بِكَ إِلَى الْأَسْوَدِ وَ الْأَبْيَضِ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى لَوْ لَا أَنِّي أَخَافُ أَنَّ قَوْمِي يُسَمُّونَنِي الْعَجُولَ لَضَرَبْتُكَ بِسَيْفِي هَذَا ضَرْبَةً أَقْتُلُكَ بِهَا فَأَسُودَ بِكَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فَوَثَبَ إِلَيْهِ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ لِيَبْطِشَ بِهِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص اجْلِسْ يَا أَبَا حَفْصٍ فَقَدْ كَادَ الْحَلِيمُ أَنْ يَكُونَ نَبِيّاً ثُمَّ الْتَفَتَ النَّبِيُّ ص إِلَى الْأَعْرَابِيِّ فَقَالَ لَهُ يَا أَخَا بَنِي سُلَيْمٍ هَكَذَا تَفْعَلُ الْعَرَبُ يَتَهَجَّمُونَ عَلَيْنَا فِي مَجَالِسِنَا يَجْبَهُونَنَا بِالْكَلَامِ الْغَلِيظِ يَا أَعْرَابِيُّ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ مَنْ ضَرَّ بِي فِي دَارِ الدُّنْيَا هُوَ غَداً فِي النَّارِ يَتَلَظَّى يَا أَعْرَابِيُّ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ يُسَمُّونَنِي أَحْمَدَ الصَّادِقَ يَا أَعْرَابِيُّ أَسْلِمْ‏ تَسْلَمْ‏ مِنَ النَّارِ يَكُونُ لَكَ مَا لَنَا وَ عَلَيْكَ مَا عَلَيْنَا وَ تَكُونُ أَخَانَا فِي الْإِسْلَامِ قَالَ فَغَضِبَ الْأَعْرَابِيُّ وَ قَالَ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى لَا أُومِنُ بِكَ يَا مُحَمَّدُ أَوْ يُؤْمِنَ هَذَا الضَّبُّ ثُمَّ رَمَى بِالضَّبِّ عَنْ كُمِّهِ فَلَمَّا أَنْ وَقَعَ الضَّبُّ عَلَى الْأَرْضِ وَلَّى هَارِباً فَنَادَاهُ النَّبِيُّ ص أَيُّهَا الضَّبُّ أَقْبِلْ إِلَيَّ فَأَقْبَلَ الضَّبُّ يَنْظُرُ إِلَى النَّبِيِّ ص قَالَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص أَيُّهَا الضَّبُّ مَنْ أَنَا فَإِذَا هُوَ يَنْطِقُ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ ذَرِبٍ غَيْرِ قَطِعٍ فَقَالَ أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص مَنْ تَعْبُدُ قَالَ أَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا وَ اصْطَفَاكَ يَا مُحَمَّدُ حَبِيباً ثُمَّ أَنْشَأَ يَقُولُ‏

أَلَا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ صَادِقٌ‏ فَبُورِكْتَ مَهْدِيّاً وَ بُورِكْتَ هَادِياً
شَرَعْتَ لَنَا دِينَ الْحَنِيفَةِ بَعْدَ مَا عَبَدْنَا كَأَمْثَالِ الْحَمِيرِ الطَّوَاغِيَا

الفائق في غريب الحديث / ج‏1 / 252 / [حضن‏] ….. ص : 252

: قال صلى اللّه عليه و سلم لعامر بن الطُّفَيل: أَسْلِمْ‏ تَسْلَم‏، فقال: عَلَى أن تجعلَ لي نِصْفَ ثِمار المدينة، و تجعلني وَالِيَ الأمر من بَعْدك. فقال له أُسَيد بن حُضَير: اخْرُجْ بذِمَّتِك لا أُنْفِذْ حِضْنَيْك‏ بالرّمح، فواللَّه لو سَأَلْتَنا سَيَابةً ما أَعطيناكها.

[8] بهرمندی از صلوات ربوبی ورحمت [8]عدم خوف و حزن[8] ورود به سبل السلام ورود به نور و ورود به صراط مستقیم[8] مقتدی شدن برای رهبران [8]نزع غل از صدور [8]تعمیر مساجد و اقامه نماز در آن و دادن زکات در محله آنوشجاعت است در مقابل غیر خدا [8]اعتماد بنفس وبهره مندی[8]تقوی[8]بیداری و تذکر دائمی در امور –فریب نخوردن[8]فریب گمراهان را نخوردن واز آنها ضرر ندیدن  وآسیب ندیدن نوعی مصونیت در مقابل گمراهان [8]روشن شدن  (تسبیل)بلد شدن راه کار های  مورد نیاز مهتدی طبق سازمان و استعدادش –سبلنانقشه راه – اصول راهبردی -[8] سَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَى رِضْوَانِهِ،[8] حامد شدن، اهل حمد شدن است و محسن شدن1لْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ، وَ لِيَجْزِيَنَا عَلَى ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ[8] فلاح و رستگاری[8]توکل فقط بر خدا [8]قرب ورشد ، نزدیک شدن به رشد ،رشد بهتر و بهبود مستمر است [8]خشیت[8]متاثر شدن شدید از قرآن کسب معنویت  از قرآن شخصیت قرآنی شدن[8] عدم شقاوت  سعادت  عدم مشقت  عدم بیراهه رفتن است[8]سخنان پاکیزه گفتن وشنیدن ، نظریات پاک ، سخنرانیهای پاک ، راهیابی به راهبردها و اصول حمید و شایسته ستایش و محمود( آرائ محموده)[8] تکبیر خدا و تعظیم شعائر  [8]گره گشایی و مدیریت بحران ها[8]انتخاب درست با مطالعه ،   ملقب به نخبگی و واولواالباب شدن .[8]نصر وغلبه و اظهار بر افکار و ادیان مختلف[8] و…….

پاورقی ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *