فقه القیادة 23
- 24 مهر, 1403
- آیت الله سید صمصام الدین قوامی
موضوعات مطروحه در این درس:
ارکان قیادت – رکن دوم هدایت – موانع هدایت – مانع در هادی
سه شنبه 24/7/1403-11ربیع الثانی 1446- 15اکتبر 2024-درس 23 فقه القیادة(فقه رهبری سازمانی ) ارکان قیادت – رکن دوم هدایت – موانع هدایت – مانع در هادی
مساله 14: اگر مدیر هادی نتواند یا نخواهد وظیفه رهبری سازمانی را انجام دهد بعد از نافع نبودن تذکرات، مورد جابجایی قرار میگیرد و به کار دیگری سبک تر گماشته میشود .
شرح مساله: معلوم شد که رفع مانع هدایت با وجود انجام وظیفه مدیر در رهبری رفتاری سازمانی به طور کامل ، در حد میسور و طبق قواعد اتمام حجت و ارشاد جاهل به عهده مدیریت منابع انسانی است که آموزش و توانمندسازی به عهده اش است و اگر افاقه نکرد باید نیروی فاقد انگیزه را جابجا کرد به جایی برود که انگیزه داشته باشد و به ذنوب هم مبتلا نشود و… حال مساله این است که اگر مشکل از مدیریت رفتار سازمانی است یعنی مدیر در انجام وظیفه رهبری رفتاری خود ضعیف و غیر اثر بخش نتوانسته ایجاد هدایت کند یعنی علم هدایت گر نداشته یا کم داشته یا اعمال نکرده است خلاصه کوتاهی کرده است؛ در این حالت مشکل از فاعل هدایت است نه قابل هدایت . انگیزش ایجاد نمیشود . در این جا راه حل در تذکار به مدیر رفتار سازمانی است طبق قاعده وحیانی “ان الذکری تنفع المومنین”[1] و ” و ذکر ان نفعت الذکری ” و ” لعله یتذکر او یخشی “[2] … “او یذکر فتنفعه الذکری یعنی “تذکر نافع” [3] ‘گاهی تذکر نافع نیست[4]. یعنی اثر نمیکند اثر بخش نیست به جای رهبری رفتاری به رهبری دستوری وساختاری روی آورده است [5] قبلا صلاحیت داشته الان خسته شده سلب صلاحیت میشود . امیر المومنین ع خیلی ها را منفصل از خدمت میکرد[6] .یا ممکن است فاقد تخصص لازم بوده است در گزینش او شتاب شده و رعایت شایستگی نشده است باید تجدید نظر شود نیرو ی جایگزین پیدا کرد لعموم قوله تعالی ” وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ “[7]و لاطلاق قوله تعالی” من یرتد منکم عن دینه فسوف یات الله بقوم یحبهم و یحبونه” .[8]… که ظاهر در این است که در پی هر ریزش (ارتداد) رویشی (ایتاء) خواهد بود و لعموم ” فهو یخلفه ” [9]یعنی نباید نگران جایگزین بود . و البته اگر عذری دارد باید عذرش را بر طرف کرد اگر عذر مادی باشد چه بسا باید به کار دیگری مشغول شود فرد بی انگیزه آنهم با انگیزه مادی نمیتواند انگیزش متعالی ایجاد کند لقوله تعالی ” ضره اقرب من نفعه”[10] و لاطلاق ” اثمهما اکبر من نفعهما” [11] وبه جهت حکم عقل در “لزوم دفع مضرت محتمله “[12] زیرا بدیهی است فرد بی انگیزه نمیتواند انگیزه بخش و هادی باشد .لقاعدة ” فاقد شیء لا یعطیه “[13] زیرا مقام بحث در انگیزش عالی است نه عادی فافهم.
فتحصل : اگر مدیر هادی نتواند یا نخواهد وظیفه رهبری سازمانی را انجام دهد بعد از نافع نبودن تذکرات، مورد جابجایی قرار میگیرد و به کار دیگری سبک تر [14] گماشته میشود .
[1] الأنعام : 68 وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ
الدخان : 13 أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبينٌ
الذاريات : 55 وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنينَ
عبس : 4 أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى
الأعلى : 9 فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى
الفجر : 23 وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى
[2] طه : 44 فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى
[3] میتواند یک قاعده باشد مبتنی برآیات مذکوره
[4] الأنعام : 68 وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ
الدخان : 13 أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبينٌ
الفجر : 23 وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى
[5]وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ؛ نامه 53
[6] رجوع کنید به فصل آخر کتاب مدیریت از منظر کتاب و سنت اثر نگارنده
محمد : 38 ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا في سَبيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ .آرى، شما همان گروهى هستيد كه براى انفاق در راه خدا دعوت مىشويد، بعضى از شما بخل مىورزند؛ و هر كس بخل ورزد، نسبت به خود بخل كرده است؛ و خداوند بىنياز است و شما همه نيازمنديد؛ و هر گاه سرپيچى كنيد، خداوند گروه ديگرى را جاى شما مىآورد پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مىكنند). (38)[8]
سنت استبدال و استخلاف، از مهمترین سنتهای الهی است. براساس این دو سنت در طول تاریخ افراد و اقوام جایگزین افراد و اقوام دیگر شده تا برجستگانی که از هر نظر بینظیر هستند، به منصه ظهور برسند. این تبدیل در راستای هدف خلقت و تجلی عبادت عاشقانه توسط آن برجستگان صورت میگیرد. ارتداد، کوتاهی نسبت به احکام الهی و جهاد از مهمترین عوامل استبدال و استخلاف است. محبوب خداوند، محب خداوند، فروتنی، مجاهدت در راه خداوند و عدم هراس از سرزنش سرزنشکنندگان از مهمترین ویژگیهای قوم جایگزین است. این دو سنت در راستای هدف خلقت است و هدف خلقت انتخاب افراد برگزیده است که با ظهور قائم آل محمد4 به اکمال میرسد.
https://mashreqmag.sinaweb.net › a…
[8] المائدة : 54 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ
[9] سبأ : 39 قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ
[10] الحج : 13 يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ
[11] البقرة : 219 يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ
[12] قاعدۀ وجوب دفع ضرر مُحتَمَل از قواعد کاربردی در فقه و قاعدهای عقلی به معنای حکم عقل به لزوم دفع ضرر محتمل است.به آن در مباحث کلامی و اعتقادی و نیز ابواب مختلف فقه استناد شده است.
مقصود از وجوب، لابدّیت و لزوم عقلی است، بدینمعنا که عقل به گونۀ استقلالی، قطع نظر از شرع، حکم به لزوم آن میکند. مقصود از ضرر، اعم از دنیوی و اخروی است.
برخی، ضرر دنیوی را به ضرر مهم غیر قابل جبران، همچون تلف جان یا عضوی از اعضای بدن اختصاص دادهاند.
بنابراین، در ضرر ناچیز و اندک، قاعده جاری نمیشود.
نمونههایی از مواردی که به قاعدۀ یاد شده استناد شده عبارت است از:
۱. اجتهاد و تقلید:
بر هر مکلفی واجب است در عبادات و معاملات خود، مجتهد یا مقلّد و یا محتاط باشد. از ادلۀ آن، قاعدۀ عقلی وجوب دفع ضرر محتمل است، چه اینکه در ترک هر سه وظیفه، احتمال زیان و عقوبت اخروی میرود.
بنابراین، وجوب یکی از سه وظیفه علی البدل بر مکلف، وجوب عقلی خواهد بود
حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروه، ج۱، ص۶. |
الوجوب التخييري المذكور من قبيل وجوب الإطاعة ، فطري بمناط وجوب دفع الضرر المحتمل ، حيث أن في ترك جميع الابدال احتمال الضرر. وعقلي بمناط وجوب شكر المنعم. ولأجل ذلك اختص بصورة احتمال التكليف المنجز ، فمع الغفلة عن التكليف ، أو احتمال التكليف غير الإلزامي ، أو الإلزامي غير المنجز ، لم يجب شيء من ذلك ، لعدم احتمال الضرر في تركها ، ولا هو مما ينافي الشكر الواجب.
۲. روزه:
شرط صحّت و نیز وجوب روزه ماه رمضان، نداشتن بیماریای که روزه برای آن زیان دارد، میباشد، بنابراین، بر چنین بیماری روزه واجب نیست و چنانچه بگیرد، صحیح نخواهد بود. از ادلۀ این حکم، قاعدۀ وجوب دفع ضرر محتمل است. [۶]
↑ آملی، محمدتقی، مصباح الهدی، ج۸، ص۳۰۳. و من العقل وجوب دفع الضرر و قبح إيقاع النفس في مظنونه بل محتمله، و قبح إيقاعها في التهلكة |
۳. توبه:
بر وجوب توبه از گناه، بر ادلهای، از جمله قاعدۀ یاد شده استدلال شده است، زیرا در ترک توبه، احتمال کیفر و عقوبت اخروی میرود و دفع ضرر محتمل واجب است. بنابراین، توبه واجب خواهد بود.
موسوی بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، ج۷، ص۳۳۳.
وأما الادلة العقلية: على وجوبها، فهي من وجوه: الاول: لزوم دفع الضرر المحتمل بحكم العقل، ولاشك في أن في ترك التوبة احتمال ضرر عظيم، وهو عذاب الله الشديد الاليم الذي تطول مدته ويدوم بقاؤه ولا تطيقه السماوات والارضون، لانه من غضب الله وانتقامه.
قاعدۀ الفاقِدُ لایُعطی از قواعد عقلی به معنای اینکه شیئی که فاقد چیزی است، نمیتواند آن را به دیگری عطا کند.
قاعدۀ یاد شده که از آن به قاعدۀ «الفاقد للشیء لایکون مُعطیاً لَه» نیز تعبیر میشود، از قواعد عقلی است که فقها در برخی مسائل در ابواب مختلف، مانند طهارت، تجارت و اجاره بدان استناد کردهاند.
شیئی که فاقد چیزی است، نمیتواند آن را به دیگری عطا کند، بنابراین، آبی که پاک نیست، نمیتواند طهارت را به شیء نجس بدهد و آن را پاک کند.
در فقه در مواردی به قاعدۀ یاد شده استناد کردهاند.
آنچه در تطهیر اشیای نجس به کار میرود، از قبیل آب و زمین، پیش از تطهیر باید پاک باشد، زیرا شیء فاقد طهارت، نمیتواند پاکی را به شیء نجس عطا و آن را پاک کند. بنابراین، ادلهای که در پاک کنندگی مطهِّرات وارد شده، با توجه به قاعدۀ یاد شده، منصرف به مطهِّرات پاک است، [۱][۲][۳]هرچند برخی، در بعضی مطهِّرات، مانند زمین، طهارت را شرط ندانستهاند.
[۴][۵]اجاره
چنانچه کسی ملکی را اجاره کند، سپس مالک، آن را به وی بفروشد، آیا اجاره باطل میشود یا نه؟ مسئله محل اختلاف است. برخی قائل به بطلان اجاره شدهاند، زیرا لازمۀ عدم بطلان اجاره، ورود دو علّت و سبب مستقل، بر معلول و مسبب واحد است، چون مستاجر به سبب اجاره، مالک منفعت ملک و به سبب خریدن ملک نیز به تبع عین، مالک منفعت میشود. بنابراین، مالکیت او نسبت به منفعت مستند به دو سبب مستقل خواهد بود و این تحصیل حاصل و محال است.
در پاسخ استدلال یاد شده گفتهاند: با فروش ملکِ اجاره داده شده به مستاجر، تنها عین – جدای از منفعت – به مستاجر منتقل میشود، زیرا مالک با اجاره دادن ملکش، مالک منافع آن نیست تا آن را به خریدار منتقل کند و فاقد شیء معطی آن نخواهد بود، از اینرو، آنچه به خریدار منتقل میشود ملک بدون منفعت است. [۶]
صحّت شرایط مطرح در ضمن عقد، مشروط به شرایطی است.یکی از آن شرایط این است که مشروط علیه باید مالک آنچه بر او شرط میشود، باشد، زیرا فاقد شیء نمیتواند معطی آن باشد. [۷]
مضمون قاعدۀ یاد شده نزد عقلا امری ارتکازی است و هر خردمندی آن را میفهمد و خردش بدان حکم میکند. [۸][۹]
۱. | ↑ حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروة، ج۲، ص۷. |
۲. | ↑ حائری، مرتضی، شرح العروة الوثقی، ج۲، ص۲۴۲. |
۳. | ↑ خوئی، سیدابوالقاسم، موسوعة الخوئی، ج۴، ص۱۱۳. |
۴. | ↑ شهید ثانی، الروضة البهیه، ج۱، ص۳۱۲. |
۵. | ↑ نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۱، ص۳۳۸. |
۶. | ↑ موسوی بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، ج۷، ص۶۷. |
۷. | ↑ خوئی، سیدابوالقاسم، مصباح الفقاهه، ج۷، ص۳۰۰-۳۰۱. |
۸. | ↑ حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروة، ج۲، ص۲۱۸. |
۹. | ↑ روحانی، سیدمحمدصادق، فقه الصادق، ج۳، ص۴۳۷. |
[14] امام(ع) بنا بر مصالحى، محمد بن ابى بکر را از ولایت مصر برکنار کرد و مالک اشتر را جایگزین وى ساخت. این اقدام سبب رنجش محمد شد. امام(ع) پس از آگاه شدن از رنجیدن محمد به او چنین نگاشت:
«به من گزارش رسید که در رابطه با گماردن اشتر به جاى ات آزرده شده اى. مطمئن باش که این جا به جایى نه به دلیل کُند کار کردن تو بوده است و نه براى واداشتنت به تلاش بیشتر. اگر آنچه را که در اختیارت بود از تو بازستاندم، ولایت جایى را به تو سپردم که سنگینى اش کمتر و در عین حال برایت خوشایندتر خواهد بودـ نهج البلاغه، نامه 34.
ـ عمر بن ابى سلمه مخزومى، مدتى والى بحرین بود که در مدت مسؤولیت خود، کارنامه درخشانى بر جاى نهاد. از نامه امام(ع) به وى به دست مى آید که به فنون جنگى آشنا و مرد دلاورى بود. وقتى که امام(ع) تصمیم به اعلام جنگ صفین گرفت، نعمان بن عجلان را به جاى او گمارد و او را براى شرکت در جنگ فرا خواند. به همین مناسبت در نامه اى به او مى نویسد:
«من تو را بدون هیچ گونه بدى و اشتباهى از حکومت بحرین برکنار کردم و نعمان بن عجلان را به جاى تو منصوب نمودم. تو به راستى نیکو حکم راندى و امانت را ادا نمودى. بنابراین، بدون هیچ شائبه، سرزنش، گناه و اتهامى به سوى ما حرکت کن. زیرا من تصمیم گرفتم به جنگ ستمگران شام روم و دوست دارم که تو نیز در رکاب من باشى تا در جهاد خدایى و برپایى خیمه دین ـ به خواست خدا ـ یاور ما باشى.