پرسش و پاسخ مدیریتی با نخبگان لبنانی

موضوعات مطروحه در این جلسه:

جلسه پرسش و پاسخ مدیریتی، برخط با جمعی از نخبگان لبنانی

شرح جلسه

متن زیر پیاده‌شده جلسه پرسش و پاسخ جمعی از نخبگان لبنانی با استاد آیت الله قوامی است که در تاریخ 26 خردادماه 1403 به صورت برخط برگزار شد.

 

1. مبنا و منشأ گفتمان مدیریت اسلامی چیست؟

کلمۀ رب منشأ تمام بحث‌های اداری در معارف دین است. آیات مربوط به ربوبیت در حقیقت گزارش مدیریت خداست. در مدیریت اسلامی باید به اخلاق الهی از جمله اخلاق ربوبی و اداری تخلق کنیم. می‌توانیم طبق مثل اعلای ادارۀ عالمین که آن را توسط فقه کشف می‌کنیم، مدیریت کنیم، این ممکن و میسور است، چون ما خلیفه هستیم و خلیفه حاکی از منویات مستخلف است. بنا بر این، اینطور نیست که مدیریت رحمانی قابلیت اقتباس و اقتداء نداشته باشد، اگر این‌گونه باشد لغو است. او جهان را طبق این اداره می کند، نظم ایحاد می‌کند، گزینش می‌کند، توانمند می‌کند، نظارت می‌کند، برنامه می‌ریزد و … . اینها همه حکمت‌های مبیَّن در قرآن دارد. قرآن برای عمل گزارش داده است، نه برای صرف موعظه. پس اولاً قابل کشف است، ثانیاً قابل اجراست و ثالثاً لازم الاجراست. پس عقل اجازه نمی‌دهد سراغ سبک‌های مدیریتی غیراحسن برویم، باید از نظام احسن تبعیت کرد که نظامی است ربوبی.

باید خدا را با خدا بشناسیم، این کنز و گنج مخفی را بشناسیم. معصومین و انبیاء، من الآدم الی الخاتم از علی تا مهدی، طبق قرآن مدیریت کردند. خود، خانواده و جامعۀ خود را در ابعاد گوناگون طبق این الگو اداره کردند. ما باید به کمک اینها آن مثل اعلی را بشناسیم. بعضی از فقها باید در اداره تخصص پیدا کنند. این‌ها باید آن مثل اعلی را استنباط و استظهار کنند. به صورت احکام وضعی و تکلیفی و قاعده دربیاورند و رسالۀ عملیه در شئون اداریۀ تدوین کنند.

 

2. نحوه مواجهه مدیریت اسلامی با مدیریت آکادمیک چگونه است؟

مدیریت عقلاء هم محترم است، در سبک اداره شرق آسیا و اروپا و غیره با هم اختلاف دارند. ما بعنوان تجربه از آن‌ها استفاده می‌کنیم، ارزیابی می‌کنیم، تقییم می‌کنیم، قواعد خوبش را می‌پذیریم، قواعد ضعیف و نارسایش را اصلاح می‌کنیم و کنار می‌گذاریم. پس به همۀ سبک‌های مدیریتی احترام می‌گذاریم.

وجه تمایز علوم در موضوعات است. یعنی اول باید موضوع دانش را بدانیم که کار عرف است، نه کار شرع. به آن ترمینولوژی می‌گوییم، یعنی اصطلاح‌نامه و دایرة المعارف، لغات تخصصی و مخصوص به این علم. اگر ندانیم هرگز نمی‌توانیم این علم را اسلامی کنیم. موضوع در عرف است، یسئلونك، فاعل یسئلون: عرف، عن؟ عن الروح، عن الشهر الحرام، عن المحیض. این موضوعات زیادند، بعد می‌گوید: قل، بگو، جواب بده، هر سوالی را، از جمله سوالات مدیریت را. این سوالات قرن به قرن و سال به سال جدید می‌شود. پس فقیه موضوعات را تغییر نمی‌دهد، بلکه می‌شناسد و به معصوم و قرآن عرضه می‌کند، بعد با متد استنباط پاسخ می‌گیرد‌. این پاسخها می‌شود الإدارة الإسلامیة.

در مدیریت آکادمیک در بحث انگیزش شش نظریه هست، پس آنها هم با هم اختلاف دارند. نظر اسلام هم می‌شود هفتمی. این شش نفر به چه سوالی پاسخ گفتند؟ سوال می‌شود اینکه ما چگونه می‌توانیم کارکنان و کارمندان را انگیزش دهیم تا حرکت کنند، برخیزند و پرتلاش باشند؟ ما می‌گوییم نظریۀ هفتم همین سوال را از امام صادق می‌پرسیم، از امام علی می‌پرسیم از پیامبر می‌پرسیم، پیامبر از خدا و قرآن می‌پرسد. این می‌شود نظریۀ هفتم. شش‌تا بود، شد هفت نظریه‌. کدام برتر است؟ متخصص صاحب اهلیت می‌فهمد. می‌گوید این نظر هفتم کامل است، از کجا آمد؟ می‌گوییم از امام صادق آمد. ممکن است که این نظریۀ هفتم با آن شش نظریه موافق هم باشد. این می‌شود نظر اسلام و نظر صادقین. ما اصرار نداریم که نظریۀ صادقین با نظریات موجود مخالف باشد، می‌تواند مکمل یا مصحح یا مصلح باشد. آیا شارع مقدس نمی‌تواند نظریه بدهد در عداد آنها؟ می‌تواند. در دنیای علم استقبال می‌کنند. همین‌ها با نظریۀ جدیدی آشنا می‌شوند. آن شش نظریه‌پرداز نظر و تجربۀ خودشان را گفتند، عقلشان محترم است، معارضه نداریم، ولی این پاسخ هفتم مال یک نفر نیست، از قرآن است بر اساس الگوی یسئلونك/قل. این پاسخ علمی است، فنی است، کاربردی است و فراعلم است، از ناحیۀ کارشناسانۀ خالق انسان است، کسی جواب داده که خالق انسان است، کاتالوگ انسان نزد اوست. حداقل این است که نظر اسلام در عداد آنها باشد، این اقل است. اما واقع این است که این نظر هفتم، مهیمن، قاضی و محیط است، آن شش نظر را تقییم می‌کند، قضاوت می‌کند. مثل هیئت ژوری مسلط است و راهنمایی می‌کند. کار ما در قم همین است.

ما می‌دانیم که آن پاسخ هفتم نسبت به آن شش پاسخ داور است. مدیریت اسلام این پاسخ‌هاست، سوال عرفی، نه من‌درآوردی. پس در نفس‌الامر این نظر، نظر فائق و محیط می‌شود. هم آکادمیک است، هم شرعی است و به آن شش نظر نمره می‌دهد. این واسخ‌ها را چگونه می‌شود به دست آورد؟ با متد استنباط. چه کسی این استنباط را بلد است؟ همانی که احکام نماز و روزه و حج را درمی‌آورد و عرضه می‌کند، همان متد و همان صاحب متد می‌تواند پاسخ‌های سوالات مدیریتی را هم استنباط کند. شهید صدر می‌گفت هم علم و هم مکتب. پس شاید شهید صدر ادامه می‌داد به همین‌جا می‌رسید.

 

3. روش نیل به دانش مدیریت اسلامی چیست؟

فقه امامیه دارای اجتهاد است. اجتهاد موتور حرکت‌دهندۀ دستگاه اسلام است. مجتهدان مطابق سوالات عصر خود جواب می‌دهند. علم یعنی موضوعات و مسائل. ممکن است مدیریت پیشرفت کند، هوش مصنوعی بیاید چیزهایی را منسوخ و منسی کند. مثلاً نظریۀ مدیریت اقتضائی بیاید. فقها پاسخگوی سوالات نو به نو هستند.و الا فلسفۀ اجتهاد زیر سوال می‌‌رود. مجتهدی که به دانش روز مسلط نیست، او نمی‌تواند پاسخگوی سوالات زمانۀ خودش نباشد، چون اسلام را زیر سوال می‌برد که شاید مال قدیم است و نمی‌تواند پاسخگوی مسائل جدید باشد. فقها دو بعد دارند، یک بعد مدیریت بلد هستند، اگر بلد نباشند، صلاحیت پاسخ به آن را ندارند. هم به وحی و عصمتی وصل هستند که منبع پاسخگویی نو به نو و حی است. مجتهد شرع را استنطاق می‌کند، به حرف می‌آورد که به سوالات جدید جواب دهد.

ما با دنیای مدیریت آکادمیک دعوا نداریم، اگر کنارشان بزنیم خودزنی کرده‌ایم. چون ما هم با آنها هستیم، جزء هشت میلیارد هستیم، آنها هم عقل و علم دارند، منتها به سوالاتی راجع به انگیزش گاهی مطابق تجارب خود پاسخ می‌دهد، گاهی مبتنی بر مبانی برتر و فائق. ما باید تولید نظریه‌ای بکنیم که مال ما ملاک عمل باشد. آنها خود را با ما بسنجند.

 

4. نقش علم فلسفه در مدیریت اسلامی چیست؟

علامه مصباح اهل فلسفه، کلام، اخلاق و احکام با هم بود‌ فقه اکبر دارای سه رده است، سه لایه. لایۀ زیرین عقائد است، لایه دوم اخلاق است و بعد احکام که برای فعل است. هر حکم که فقیه می‌خواهد بدهد، باید با فلسفۀ مدیریت آشنا باشد. با فلسفۀ خلقت، فلسفۀ توحید، معاد و نبوت و غیرهم. منِ مفتی معتقدم که خدا رب العالمین است. فلسفه از حقائق و دقائق عالم بحث می‌کند. اگر من فقیه ندانم که حقیقت عالم و رسالت و آخرت چیست، چه فقیهی هستم؟ بر چه مبنایی فتوا می‌دهم؟ پس قبلاً اینها باید برایم حل شده باشد. پس فلسفه زیربناست. ارزشهای اسلامی را هم باید بداند، جنود عقل و جهل و فضائل و رذائل را هم می‌داند، فرقان دارد، تقوا دارد. لذا ممکن است بگوییم که برخی مانند علامه مصباح از طریق فلسفه وارد مدیریت اسلام می‌شوند. این یک سوم راه است، دارد زیربنا را برای فقیه آماده می‌کند، همینطور اخلاقیات و عرفانیات. احکام محصول اخلاق است و سپس عقائد. اگر در مدیریت حکمی بدهید و با مبدأ و معاد منافات داشته باشد. بنا بر این فقیه جامع هر سه است.

پاورقی ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *