فقه الاداره مکمل فقه سیاست است

موضوعات مطروحه در این مصاحبه:

استاد قوامی در این مصاحبه نقش فقه الاداره در امتدادبخشی اداری به نظام سیاسی اسلام را تشریح می‌کنند.

متن مصاحبه

متن زیر مشروح مصاحبه استاد آیت الله قوامی با پایگاه تخصصی فقه حکومتی «وسائل» است.
وسائل- خیلی ممنون که وقتتان را در اختیار پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل قرار دادید. به عنوان اولین سؤال بفرمائید از نظر شما تعریف و ویژگی های فقه حکومتی چیست؟
ببینید ما یک فقه مضاف داریم و یک فقه مطلق داریم، وقتی که فقه مطلق، فقه آل محمد، فقه جعفری یا فقه جواهری می گوییم عمدتاً تبادر می کند به مسائل فردی و عبادی، یعنی همیشه موضوعش فرد مکلف است. ولی بعد از انقلاب اسلامی که فقیه عادل جامع الشرایط حاکم شد، جریان عوض شد. فقیهی که در رأس حکومت قرار دارد، در حقیقت سلاح و دانشش فقه است، منتها فقهی که بیشتر جنبه حکومتی دارد تا فردی. قبل از انقلاب فقیه در رأس حکومت نبود، دیگران حکومت می کردند، شاه و طاغوت حکومت می کرد، فلذا برای علما سخت نبود، فقه فردی را کار می کردند. حتی مباحثی مانند امربه معروف و نهی از منکر و قضا و… که جنبه ی حکومتی داشتند به شدت منزوی بودند. برعکس مباحثی همچون نماز و طهارت و روزه و… که جنبه ی فردی دارند، خیلی پررنگ و پربار بود.مجتهدین ما قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی، در مباحث فقه فردی بسیار تفکر می نمودند تا آنجا که مثلاً می رفتند داخل شکّیات و شکّیاتی که با ذهن آدمی بیگانه بود را هم ریز به ریز بحث می نمودند، مانند شک بین 3و4، 4 و5 و6 و7 و…. ولی بعد از اینکه حکومت اسلامی به دست باکفایت حضرت امام خمینی رحمه الله بنیان نهاده شد، فقهی برای اداره حکومت لازم شد که به فقه حکومت مشهور گردید. امام خمینی (ره) هم که خود از محصّلین این عرصه است بارها فرمودند که: فلسفه فقه مدیریت انسان از گهواره تا گور است. زمانی که یک فقیه عادل حاکم می شود و مسئولیت اداره میلیونها انسان گردنش می افتد، اینجا فقهی لازم می آید که با فقه فردی و سنتی فرق دارد. این مردم دیگر فقط مقلّد فقهی نیستند، شهروندند. بحث سیاستشان، مدیریتشان، جنگشان، صلحشان، اقتصادشان، فرهنگشان، شهرداریشان، انتظامیشان، نظامیشان، همه اینها می افتد گردن فقیه.ما در زمینه فقه حکومت، فقهمان رشد نکرده است، برخلاف فقه اهل سنت، آنها خیلی فقهشان در این زمینه ها کار کرده است، چون حکومت دستشان بوده است. فقه ما باید ناظر بر اداره حکومت باشد و لازمه ی این امر این است که فقه الحکومه احیاء شود. وقتی فقه به این معنی که ناظر بر اداره حکومت است حکومتی شد، در این صورت اضافه اش یا اضافه ی بیانیه است یا تفسیریه یا مثلا اضافه ظرفیه است. پس فقه حکومتی فقهی است که می خواهد در یک شرایط مدرن و در زمان و مکان جدید، حاکم بر یک کشور باشد. آن وقت شعب متعددی پیدا می کند، مانند فقه سیاسی، فقه اداری، فقه اقتصادی، فقه تربیتی و… اینها را می شود گفت فقه حکومتی. در حقیقت فقهی که مقررات حکومت، قوانین حکومت، برنامه های حکومت وسیاستهای حکومت را از شرع مقدس استنباط می کند و بر موضوع حکومت بار می کند. در نتیجه مسیر استنباط همان مسیر قبلی است، یعنی اصول است. اصول و قواعدی که برای هر استنباط خب لازم می باشد. البته این اصول هم گاهی می تواند انعطافات و اقتضائاتی داشته باشد. لذا این فقه حکومت اسم جنس است برای چندین فقه که جزء افراد این جنس هستند. مثل فقه سیاسی، فقه اقتصاد، فقه التربیة، فقه الاداره.

اما لازم است اینجا به یکی از مسائلی که باید در بحث فقه حکومتی مطرح گردد و بسیار مهم است ولی در عین حال دچار فراموشی شده است، اشاره کنم و آن مسئله فقه الاداره و فقه مدیریت می باشد، آقایانی که طرفدار فقه مضاعف هستند، عمداً یا سهواً، هیچ اسمی از فقه الاداره نمی برند، در صورتی که این امر از همه مهمتر است. در هر همایشی و در هر دوره ای، همه بخش های فقه گفته می شود به جز فقه مدیریت. درحالی که فقه اداره شعبه ای مهم از شعبات فقه حکومتی است که دارد دچار تغافل می شود و این یک نوع ضربه زدن به فقه مضاف است. چراکه احیای مباحث مربوط به فقه مدیریت باعث احیای فقه حکومتی و احیای فقه حکومتی باعث دستیابی به تمدن عظیم اسلامی خواهد شد.

وسائل- ما برای بررسی نقش فقه حکومتی در تمدن اسلامی، باید مؤلفه های تمدن اسلامی را بدانیم، به نظر شما مؤلفه های اصلی تمدن اسلامی چیست؟

معمولا چند مؤلفه در عرف عقلا مطرح می شود که یکی از آن حقوق بشر است، یکی از آن آزادی است، یکی علم است، دیگری دموکراسی یا مردم سالاری است. حالا گاهی اینها در عرض هم قرار می گیرند. خود تمدن بر پایه هایی استوار است که به آن می گویند نهاد. مثلا نهاد علم، نهاد اقتصاد، نهاد سیاست، نهاد قدرت، نهاد خانواده یا نهاد شهروند و… خود غربی ها چند مبنای بنیادی دارند: دموکراسی و حقوق بشر و آزادی. حالا تمدن اسلامی هم همین طور است. اگر بخواهیم مدینه پیامبر(ص) را ترسیم کنیم، می گوییم: مدینه ی پیامبر(ص) مدینه ی علم است، مدینه ی امن است، مدینه فضیلت است، مدینه ی رفاه است.

اگر کسی بخواهد از تمدن بحث بکند باید توجه کند که تمدن در مقابل توحش است و توحش ازوحشت است. اینکه می گویند تروریسم انتشار وحشت است یعنی حرکات تروریستی، حرکاتی ضد تمدنی است، مثل بحث حیوانات اهلی و وحشی. پس توحّش خلاف تمدن است، مثلاً وقتی که می خواهند بروند در کشوری که مقداری عقب مانده است، می گویند ما حق توحّش می خواهیم. قبل از انقلاب از ایران هم حق توحّش می گرفتند. مثلاً دیپلماتی که به کشورمان می آمد مانند بعضی شغلها که بخاطر بدی آب وهوا چیزی می گیرند، اینها حق توحّش دریافت می کردند. مخصوصاً این استعمارگران، وقتی زن و بچه خود را می خواستند با خود به آفریقا، هندوستان حتی کشورهای عربی، ایران و امثال اینها ببرند، می گفتند اینها چون وحشی هستند، باید حق توحّش بگیریم. باید توجه داشت که منظور از وحشی در اینجا به این معنی است که مردم این کشورها از تمدن دور هستند. شاخصه های تمدن غربی ها همین ها می باشد که گفته شد: یکی دموکراسی است که مبتنی بر انتخابات در حقیقت حکومت مردم بر مردم است، بعد تساوی و سپس آزادی حقوق زن و مرد. در اسلام بیش از همه چیز به حقوق انسانها توجه شده و کاملترین برنامه را برای همه انسانها بر روی کره زمین در نظر گرفته است.

لذا ما هم در مدنیت خودمان کلمه تمدن را داریم. مثلاً ما شهر یثرب را به مدینه تبدیل کردیم. از لحاظ جغرافیایی یثرب بود ولی از لحاظ محتوا مدینه، این اصطلاح برای ما است این کلمه حتی در قرآن هم وجود دارد. خداوند متعال در آیه 101 سوره توبه می فرماید: « وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظیمٍ» و یا در آیه سیزدهم سوره احزاب با خطاب اهل یثرب چنین آمده است: « وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا ». خصوصیاتی که در مدینه پیامبر(ص) بود بسیار مهم است. مانند 10 سال نمایشگاهی بود از مدنیت اسلام که جاهلیت را تبدیل به مدنیت کرد. آنچه که پیامبر(ص) آورد شاخصه های تمدن بود که ما به برخی از این شاخص ها اشاره می کنیم:

حقوق شهروندی

مثلاً پیامبر اسلام از طرف خداوند، برابری حقوق زن و مرد را آورد. چون قبل از اسلام دخترها را می کشتند و می گفتند داشتن دختر ننگ است. پیامبر اسلام(ص) در خطبه معروف حجه الوداع بر برابری انسانها تاکید فرموده و به مسئله برتری جویی بین اعراب آن زمان و نیز تحقیر سیاه پوستان اشاره می کند و تنها ملاک برتری را تقوا می داند؛ ملاکی که در نزد خداوند است و هیچ گونه امتیازی را برای صاحبش به همراه ندارد. یکی از اصول اسلام اصل تساوی انسانها است. به موجب این اصل که از کرامت ذاتی هر شخص انسانی نشات می گیرد هیچ انسانی فراتر و یا فروتر از دیگران آفریده نمی شود. قرآن کریم در آیه 13 سوره مبارکه حجرات درباره برابری همه انسانها می فرماید:« یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ»

اسلام آمد و گفت اینها(دختران) هم مثل مردان هستند و در انسانیت هیچ فرقی با مرد ندارند. تا آنجا که نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَة» کسب علم و دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب است. هنگامی به اهمیت این سخن پی خواهیم برد که توجه داشته باشیم در آن عصر زنان و دختران پَست ترین موجود به حساب می آمدند و به تعبیر قرآن کریم: «إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ»هر گاه به یکی از آنها بشارت دهند دختری نصیب تو شده صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه می شود، و مملو از خشم می گردد.پس یکی از شاخصه های تمدن ما حقوق شهروندی است که زن و مرد از دید انسانیت مساوی هستند ولی از دید قوانین شهری ممکن است تفاوتهایی باشد. باید توجه داشت که این تفاوتها با تبعیض متفاوت است.

 حق آزادی

آزادی حقیقی یعنی مانعی بر سر راه تفکر صحیح و اعمال شایسته انسانها نباشد ولی در طول تاریخ بارها دیده شده که همواره این حق انسان، توسط افرادی مورد تجاوز قرار گرفته و پایمال شده است. امام علی علیه السلام در بیان حق آزادی می فرماید: «و لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ و قد جَعَلَکَ اللهُ حُرَّاً» یعنی خود را برده دیگران مساز در حالی که خداوند تو را آزاد آفریده است. همچنین در جای دیگری فرموده است: «الناسُ کُلُّهُم اَحرارٍ اِلاّ من اَقَرَّ علی نفسِهِ بالعبودیةٍ» یعنی تمام مردم آزاد آفریده شده اند، مگر کسانی که از روز اختیار، بردگی را برای خود پذیرفته اند. قبل از اسلام، اعراب جاهلی بت می پرستیدند، یعنی اسیر ارواح بودند. دین اسلام هم آمد و گفت: آزاد باشید ” قد جَعَلَکَ اللهُ حُرَّاً ” این آزادی یک آزادی معنوی می آورد. آزادی معنوی از جمله آزادیهایی است که در ادبیات دینی وعرفانی ما ریشه عمیقی دارد و با عناوین گوناگونی چون آزادی از هواهای نفسانی، آزادی از تعلقات دنیوی و مانند اینهامطرح شده است. پس تمدن ما یکی از مؤلفه هایش آزادی است منتها همین آزادی از لحاظ مفهوم ممکن است با غرب یکی باشد اما از لحاظ مصداق متفاوت است. آزادی اسلامی و آزادی غربی، هم در منشأ و هم در نتایج کاملاً با هم متفاوت‎اند. مثلاً آزادی در غرب برخاسته از خواسته‎ها و تمایلات نفسانی انسان‎ی است ولی در اسلام، اساس و ریشه‎ی آزادی در‎ توحید نهفته است. یا مثلاً آزادی در اسلام موهبتی است که انسان با آن، راه سعادت خود را برمی‎گزیند ولی در مفهوم غربی اش آزادی وسیله ای برای اطفای شهوت بشر است. آزادی در اسلام آزادیِ تحدید شده و تعریف شده است. ما در اسلام آزاد نیستیم هر اعتقادی داشته باشیم.

علم

یکی از مؤلفه ها علم است لذا مدینه پیامبر(ص) را میگوییم مدینه العلم. اصلاً دین اسلام، دین دانش و علم است. اهمیت علم ودانش در اسلام بقدری است که اولین کلمه ای که جبرئیل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت؛ این بود: «اقرأ» (بخوان). پیامبر اکرم می فرماید: طلب العلم فریضة علی کل مسلم؛ یعنی جستجو و تحصیل علم بر هر مسلمانی فرض و واجب است» در واژۀ «مسلم» مراد، جنس مسلمان است که شامل زن نیز می شود. چنانکه نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَة» کسب علم و دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب است. از نظر دین اسلام زمان و مکان نباید مانع کسب علم و دانش شوند: چنانکه نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) در این زمینه می فرماید: «اطلبوا العلم من المهد إلی اللّحد» از گهواره تا گور دانش بجوئید. همچنین فرموده اند: «طلبوا العلم و لو بالصّین» دانش طلب کنید هر چند در چین باشد.

قدرت

قدرت یکی از مؤلفه های تمدن اسلامی به شمار می آید. البته باید توجه داشت که این قدرت از خدا گرفته می شود نه از مردم چون فلسفه ی خاص خودش را دارد. چنانچه در آیه 13 سوره مبارکه شوری آمده است: « اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ » برخلاف اومانیست ها که قدرت را ازآنِ مردمی می دانند که به حاکمان تفویض می کنند. آیات فراوانی از قرآن کریم بر قدرت و توانایی مطلق خداوند دلالت دارد؛ مانند: أَوَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّ اللّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظَّالِمُونَ إَلاَّ کُفُورًا: آیا نمی دانند خدایی که آسمان ها و زمین را آفریده، قادر است مثل آنان را بیافریند (و به زندگی جدید بازشان گرداند)؟! و برای آنان سرآمدی قطعی که شکّی در آن نیست، قرار داده است، امّا ظالمان جز کفر و انکار را پذیرا نیستند﴾ (الإسراء/ 99)؛ أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَی بَلَی إِنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: آیا آنها نمی دانند خداوندی که آسمان ها و زمین را آفریده است و از آفرینش آنها ناتوان نشده، می تواند مُردگان را زنده کند؟! آری، او بر هر چیز تواناست (الأحقاف/ 33)؛ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا: خداوند هموست که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را. همین خدای قدرتمند می آید میگوید که چون من قوی هستم شما هم قوی باشید ولی خدا قدرتش را به خلیفه اش می دهد نه به ظالمان «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» 124 بقره.

اما تمدن غرب چی می گوید؟ تمدن غرب می گوید حکومت حق مردم است، غرب خدا را کنار می گذارد و میگوید قدرت ازآنِ مردم است و مردم به یک حاکم قدرت می دهند و هروقت نیز خواستند از او پس می گیرند. ولی اسلام می گوید، قدرت مال خدا است و این خداست که حق حاکمیت و قدرت را به حاکم می دهد، آنهم نه هر حاکمی بلکه حاکم جامع الشرایط، که مردم می آیند و با او بیعت می کند و اگر مردم نیایند این حاکم ولو حجت است ولی منزوی می شود. مردم در اینجا نقش بالفعل و فعلیت دارند.

مردم سالاری دینی

پس تعریف قدرت و فلسفه ی آن در تمدن اسلامی کاملاً متمایز از تعریفی است که در تمدن غرب ارائه می گردد. آنها می گویند دموکراسی و ما می گوییم مردم سالاری دینی. مدل ما غدیرخم است که هر ساله جشن می گیریم. در یک طرف پیامبر(ص) و علی (ع) و در یک طرف مردم و خدا قرار گرفته اند. پیامبر(ص) می گوید این علی توسط خدا نصب شده است، من نصبش نمی کنم، من فقط معرّف هستم، به قول خودمان من مثل خبرگان هستم، شما مردم برای خدا و ازاطاعت از امرش بیایید با این علی بیعت بکنید. آنها هم می آیند و می گویند “بخٍ بخٍ ” و بیعت می کنند. این نمونه عالی مردم سالاری دینی می تواند باشد.

امنیت

یکی از مؤلفه ها امنیت است. در تمدن اسلام امنیت حرف اول را می زند. چنانچه در احادیث شریف هم وارد شده است که «نعمتان مجهولتان الصّحّة و الأمان». مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند: در هر جامعه ای، زمینه ی لازم برای پیشرفتهای مادّی و معنوی، امنیت است. شرط حرکت عظیم اجتماعی برای یک ملت، در درجه ی اول «امنیت» است. امنیت هم انواعی دارد؛ یکی از آنها امنیت نظامی و انتظامی است که شما ملاحظه می کنید در بعضی از مناطق عالم، از لحاظ نظامی و انتظامی ناامنی هست. این، بخشی از مقوله امنیت است. امنیت سیاسی و اقتصادی و فکری و عقیدتی هم داریم که همه اینها مقولات بسیار با اهمیتی است.

رفاه

باید توجه نمود که اسلام نه تنها با رفاه مخالفتی ندارد، بلکه بسیاری از دستوراتش برای رهایی از جهالت و رسیدن به عِلم است که نتیجه ی عمل به آن «رفاه» حقیقی در دنیا و آخرت است. رفاه یکی از اصلی ترین مؤلفه های تمدن اسلامی است و اهمیتش تا جایی است که باید گفت: در تمدن اسلامی هیچ کس گرسنه نیست، هیچ کس ناأمن نیست، فقیر نیست. چون یک اقتصاد بسیار پاک، حلال و حاصلخیز هم جزء مؤلفه های تمدن عظیم اسلامی است.

وسائل- به نظر شما فقه حکومتی و خصوصاً فقه الاداره چه رابطه ای با تمدن اسلامی دارد؟این رابطه می تواند یک رابطه ی ضروری باشد. مثل منطق که قضایای ضروریه در آن مطرح است. مانند اینکه می گوییم انسان حیوان بالضروره است، یعنی در حقیقت جهتش ضرورت است، اینجا هم همین را میگوییم، یعنی تمدن اسلامی بدون فقه حکومتی، فقه تمدن ساز نمی تواند باشد، اصلاً محال است. چرا؟ برای اینکه فقه تمدن ساز اول یک مغزافزار می خواهد و بعد یک نرم فزار می خواهد. سپس سخت افزار می خواهد. مغزافزار قبل از نرم افزار است، بعد، این مغزافزار به نرم افزار تبدیل می شود یعنی تبدیل به نظریه می شود. نرم افزار که به سخت افزار تبدیل شد میگوییم که تجلیّات تمدنی است، این ایده ها مغزافزار است، نظریه ها نرم افزار هستند، مقررات و قوانین سخت افزار هستند. سخت افزار به معنای ابزار نیست، سخت افزار به معنی اینکه اینها تجلی دارند و دیده می شوند. تا می گویی سخت افزار مثل کسانی که اهل کامپیوتر هستند، فکر میکنیم خود کامپیوتر سخت افزار است سخت افزار یک اصطلاح خاص تری است.فقه شیعه متکفّل هر سه اینها است. ایده های تمدنی توسط یک فقیه باید کشف شوند. فقیه یعنی اسلام شناس اینها به معنی فقه مصطلح هستند. مثلا آیت الله شدن شرایطی دارد، باید کسی باشد که اسلام را تماماً فهمیده و ذائقه اش را چشیده و بعد برای او ملکه شده است. پس فقیه حقیقی مقصد شریعت را می داند.فلسفه ی فقه اداره اسلام است. خود فقیه باید مقاصد را استنباط بکند. یعنی بداند مثلا اسلام آمده است چه کار کند؟ برای چی آمده است؟ برای فلاح و رستگاری. فلاح یعنی چه؟ سعادت یعنی چه؟ فلاح یعنی هیچ کس هیچ قیدی نداشته باشد از لحاظ اندیشه، از لحاظ اجتماعی آزاد باشیم و رشد کنیم. در”حیّ علی الفلاح ” این فلاح جزء توحید است در قرآن می گوید ” قولوا لا إله إلّا ألله تفلحوا“. لا إله إلّا ألله در توحید، مغزافزار است. بعد از نظریه فلاح چه چیزی است؟ نظریه سعادت است، اینها نرم افزار است اینها را باید فقیه کار بکند. اینگونه کارها از دستِ فلاسفه و امثالشان برنمی آید. غرب زده ها و کسانی که اسلام را نچشیده اند، مصلح واقعی نیستند، نمی توانند تمدن سازی کنند.ولی متاسفانه عده ای که شیرینی اسلام را نچشیده اند و اجتهاد ندارند، می آیند از اسلام و تمدن اسلام حرف می زنند. بنابراین کاریکاتوری از تمدن اسلامی درست می شود. کاریکاتور به این معنی است که گاهی سر بزرگ است، گاهی دست، گاهی دماغ بزرگ است، گاهی چشم کوچک است. ولی باید توجه داشت که عکس حقیقی و تصویر زیبای اسلام و تمدن اسلامی چیست؟ اینکه واقعا همین حالا اگر امام زمان (عج) بیایند ایران و از فردا در مسند کاری بنشینند، چی را پیاده می کنند؟ ما باید آن را استنباط کنیم. استنباط مدینة المهدی همان استنباط مدینة محمد است، هیچ تفاوتی با هم ندارند. لذا هر کس به دانش فقه حکومتی مجهز و مسلط نیست نمی تواند و نباید از تمدن اسلامی سخن بگوید. از این سخن بنده نباید ناراحت شوند. مثلا بنده الآن نمی توانم ماشین را مهندسی کنم، اینکه اهانت به من نیست، چون امری تخصصی است. لذا تنها راه رسیدن به تمدن اسلامی فقه حکومتی است ولاغیر، چراکه راه دیگری وجود ندارد. نکته مهم این است که راه و روش همچنان اجتهاد است. اجتهاد یک شیوه شناخته شده است، یعنی فقیه منابع اسلام را می داند چطوری استخراج کند، ویرایش کند، صحیح را از غیر صحیح تشخیص دهد و بعد برای نظریه مورد استفاده قرار دهد و سپس نظام درست کند.

وسائل- نقش و اهمیت فقه الاداره در ایجاد تمدن اسلامی چگونه است؟

فقه الاداره ای که ما درباره میزان اهمیتش مطالبی را عرض کردیم، زمانی است که حکومتی پیاده شده باشد. وقتی که یک نظام سیاسی پیاده شد و فقیه آمد، قوای سه گانه آمدند و ارکان نظام حاکم شد، حالا باید مملکت را اداره کنیم. سوال این است که چطوری اداره کنیم؟ اوایل انقلاب یک عده فکر کردند قانون اساسی که نوشته شد، کار تمام شده است. یکی از اشتباهات همین بود، ما انقلاب کردیم و نظام تشکیل شد، قانون اساسی تصویب شد. حالا باید برویم خانه ها؟ تازه مشکلات آغاز شده، مدیریت آنها مانده است. یعنی نظام هایی که باید تشکیل میشد ماند. نظام آموزش، نظام پرداخت، نظام گزینشی، نظام برنامه ریزی، نظام سازماندهی و…

باید دانست که مدیریت، مکمل دنیای سیاست است. سیاست به کلیت می پردازد، به حقوق اساسی می پردازد، اینکه حاکم کیست؟ شرایطش چیست؟ اختیاراتش کدام است؟ رابطه حاکم با مردم چیست؟ حقوق اساسی کدام است؟ همه این در قانون اساسی می آید. همه اینها لازم است ولی کافی نیست چون به مدیریت نیاز است، به فقه اداره نیاز است. به عنوان مثال اگر شما بخواهید، بانکداری کنید، یا فرهنگ مردم را اداره کنید، به مردم مثلا در شرکت ها حقوق دهید، بخواهید به کارمندانتان انگیزه دهید و… به فقه الاداره نیازمندیم. چرا گاه اختلاف می شود سر حقوق های نجومی؟ در صورتی که حقوق نجومی تازه به نظر من کم هم است ولی چون متداول نیست تا بحث 10 میلیون مطرح می شود داد و بیداد می کنند. خب باعث ضعف است، شما ببینید نیمار می رود در پاریس تاجگذاری می کند و با بازی کردن در یک تیم فرانسوی، برای هر ثانیه از بازی اش میلیونها دریافت می کند و بعد یک وزیر در کشور ما چقدر حقوق می گیرد.

مسائل دیگری مانند گزینش بانوان در فقه الاداره معلوم می شود. بلاخره ما باید تکلیف را روشن کنیم که در گزینش اولویت با خانم ها است یا با آقایان است؟ مثلا مدتی قبل آقای وزیر کشور می گفت من افتخار می کنم که چند صد بانو در سیستم وزارت کشور است، فرماندار است، بخشدار است، کارمند است و… حالا این عدد چی است؟ فقیه اداری باید بیاید استنباط کند گزینش بانوان را، گزینش آقایان را، کادرسازی آنها را و… هماهنگی اینها مدیریت می خواهد که در قانون اساسی نیامده است. پس فقه الاداره در جزئیات است و فقه سیاست در کلیات. شما در فقه الاداره می آیید و می گویید که مثلا تشویق و تنبیه باید چطوری باشد. فقه الاداره به عنوان مکمل فقه سیاست است و نظام اداری مکمل نظام سیاسی است. پس نظام اداری با نظام سیاسی رابطه شان مثل عموم خصوص من وجه است. مساوی نیست یعنی یک چیزهایی سیاسی است که اداری نیست و یک چیزهایی است که اداری است و سیاسی نیست و یک سری چیزها هم اداری است و هم سیاسی.

لذا ما باید فقه الاداره را بیشتر پررنگ کنیم. چرا که دارد به آن جفا می شود. حال من نمی گویم عمداً اما مغفول مانده است. فکر می کنند اگر بگویند بِرَند می شوند و یک کسی را مشهور می کنند. در صورتی که دارند ظلم می کنند؛ زیرا هرکاری که می کنیم تا تمدن اسلام به تأخیر بیافتد این ظلم است. فقه الاداره برای رسیدن به تمدن اسلام از نان شب واجب تر است. زیرا فقه سیاسی به تنهایی کافی نیست و مکمل همدیگر هستند. حالا مثلا می گویند که دین آینده دینی است که مواد مدیریتی دارد. ادیان دیگری غیر از اسلام نمی توانند حاکم بشوند چون تنها دینی که ماده مدیریت را داخلش دارد اسلام است. ما امام خمینی(ره) را مظلوم واقع کردیم و همچنین امام خامنه ای را هم که سالهاست می گویند مملکت باید خوب اداره شود، ولی خوب اداره نمی شود را مظلوم واقع کردیم.

برخی از مسائل وجود دارند که با فقه الاداره و مدیریت قابل حل است. این دختران یک محرومیت هایی الآن دارند که پسرها ندارند. مثلاً می خواهند بروند دریا. چکار باید کرد؟ آیا باید بمانند و افسرده بشوند؟یا بروند؟ یا فرض کنیم در ورزش بلاخره تکلیف را باید مشخص کنیم در جهان باشیم یا نباشیم؟ مثلاً دو تا کشتی گیر هستند که داورشان زن است و شما مجبوری با او دست بدهی، یا مثلا طلا می گیرد و بعد می گویند شما چون دست نداده اید به ما اهانت کرده اید. اینگونه مسائل قابل حل است. باید در مدیریت سیاسی، در مدیریت سفارتخانه ها و… اقتضای زمان و مکان را در نظر گرفته شود، ممکن است اقتضای زمان و مکان بگوید فرضاً می شود با خانم ترزا می، دست داد ولی در ایران نمی شود و… یا اصلا نحوه ی اداره مجلس، نحوه ی اداره دولت. مثلا رییس سازمان استخدامی کشور مدتی قبل از جانب رییس جمهور نصب شد، این نصب مربوط به فقه اداری است، اینجا باید فقه اداری وارد شود و فقیه اداری و مدیریت کارش را انجام دهد.

وسائل- فقه شیعه هم بعد فردی دارد و هم بعد اجتماعی، ولی چرا بعد فردی را بیشتر اهمیت داده اند؟ و فارغ از بعد اجتماعی و بعد فردیِ فقه شیعه، آیا این فقه می تواند تمدن اسلامی را بسازد؟

امام یک فلسفه داشت و آن این بود که زمان و مکان تغییر دهنده موضوع هستند. مراد از زمان و مکان همان شرایط است، یعنی شرایط حکومت و غیر حکومت، شرایط اضطرار و غیر اضطرار، حالا قبل از انقلاب زمان و مکان غیر حکومتی بوده و بعد از انقلاب حکومتی شد. همین ها روی موضوع تأثیر می گذارد و موضوع را تحدید، تغییر یا تقیید می کند. وقتی حکومت نیست، شما شاهد این می شوید که موضوعات فردی در فقه، مطرح می شوند. در موضوعات فردی یک فرد مکلف است و اشخاص حقوقی کمتر به عنوان مکلف مطرح می شوند، ولی وقتی ظرف، عوض شد و زمان و مکان تغییر کرد، این موضوعات نیز خودبخود باید تغییرکنند و شکل ویژه ای پیدا کنند. مثلاً اشخاص حقیقی می توانند اشخاص حقوقی باشند. یا مثلاً فرض کنید یک نهاد یا یک وزارتخانه ای می تواند مکلف محسوب شود، خود حکومت مکلف حساب می شود، امام به عنوان شخصیت حقوقی اش مکلف حساب می شود، قوای سه گانه مکلف می شوند.

لذا درست است که فقه شیعه هم بعد فردی و هم بعد اجتماعی دارد، ولی علت اینکه بعد فردی را بیشتر اهمیت داده اند همین بوده که عرض شد. چون حکومتی دینی در کار نبود و کارها هم بیشتر فردی بود تا اجتماعی، زمان و مکان نیز اقتضا می کرد همیشه به سمت فردی حرکت کنیم. مثلا وقتی نماز می گفتیم عمدتاً فرد بود اگر جماعت هم بود باز ابعاد فرد پر رنگ تر بود. نماز جمعه که خودش بعد اجتماعی عظیمی دارد اصلاً نبود. یا مثلاً حج اگر بود باز آنهم بعد حکومتی نداشت، بیشتر جنبه ی فردی داشت، اگر جنبه ی اجتماعی و حکومتی داشت امیر الحاج مشخص می شد چراکه امیرالحاج یک منصب حکومتی است. پس علت همان نبود حکومت دینی است، به همین خاطر بعد اجتماعی فقه شیعه پیشرفت نکرده است.

اما نکته بسیار مهم این است که باید توجه داشته باشیم که با فقه فردی نمی شود به تمدن اسلامی رسید. یک نامه ای بین دو امام (امام خمینی و امام خامنه ای) در اواخر عمر شریف امام خمینی(ره) رد و بدل شد، خلاصه اش این بود که در پاسخ نهایی امام گفتند با فردیات نمیشود تمدن ساخت. برای مثال فرض کنید مسجدی در وسط خیابان باید تخریب شود، یا فردی در منزلش یک معدنی پیدا کرده است، می تواند با استفاده از این معدن کلی ثروتمند بشود، در صورتی که می گویند این مال تو نیست مال ما است. همینطور سایر موارد که یادم است امام با شورای نگهبان و اول زمان آقای ربانی شیرازی این بحث ها را زیاد می کردند. یکی از موارد همین بودکه اگر کسی بیاید یک جایی را آباد کند مال او باشد در صورتی که امام می فرمود الآن با این تکنولوژی یک کسی می تواند کل کویر را آباد کند بعد کل آن می شود مال او، همین می شود سرمایه داری. لذا پایِ حکومت که وسط می آید، خیلی از قوانین تغییر می کند و فقط آن فقهی توانایی انعطاف و تمدن سازی را دارد که فقط وابسته ی به فقه فردی نباشد، بلکه از فقه الحکومه نیز بهره بگیرد.

وقتی بحث تمدن و جامعه پیش می آید، یک رییس و امیر و حاکمی می خواهد که سرزمین و جامعه را به مدنیت بکشاند. گاهی مقتضی این است که یک برج را خراب کنید تا منوریل رد شود، این برج شاید مال یک آقایی است، ولی وقتی بحث منوریل پیش می آید دیگر نمی شود گفت که این برج مال آن شخص است؛ زیرا اینجا دیگر آن برج از آنِ حکومت می شود، تا زمانی مال آن شخص بود که مزاحم حق عمومی نمی شد و جنبه ی اجتماعی پیدا نکرده بود، و وقتی جنبه اجتماعی پیدا کرد، از حیطه ی شخصی خارج و به حیطه ی حکومت وارد می شود. چون حفظ نظام، حفظ تمدن است و اگر تمدن نباشد، نظام ضعیف نشان داده می شود و کارآمدی اش زیر سؤال می رود، مشروعیتش زیر سؤال می رود و نابود می شود و به اسلام ضربه می خورد.

وسائل- شما معتقدید فقهی می تواند در ایجاد تمدن اسلامی کمک بکند که جنبه حکومتی و اجتماعی داشته باشد، یعنی فقه فردی در تمدن اسلامی هیچ نقشی نمی تواند داشته باشد؟

اگر غیرِ این باشد مثل این است که شما بخواهید با یک چیز معمولی مانند خاک انداز، کار یک لودر و بولدرز را بکنید. فقه حکومتی مانند یک لودر عمل می کند، ولی بعد از گذشت دهها سال در فقه فردگرا مانده ایم. درصورتی که ما باید به فقه تمدن ساز می رسیدیم که مثل دستگاهی پیشرفته است و یک تونل 5کیلومتری را در چند دقیقه تمام می کند.

پاورقی ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *