فقه الروابط 57
- 24 آذر, 1404
- آیت الله سید صمصام الدین قوامی
دوشنبه 24/9/1404-24جمادی الثانی 1447-15دسامبر 2025-فقه معاصر – فقه الاداره – فقه مدیریت رفتار سازمانی(فقه انگیزش ) – فقه روابط انسانی در سازمان – درس 57- نقشه راه مصباح شریعه – روابط اربعه[1]–رابطه دوم- رابطه مدیر با خود (تدبیر نفس )- اصول هفتگانه – اصل پنجم – طلب الصدق و الاخلاص – روش کسب اخلاص
$ مسئلهی 57: مدیر برای کسب اخلاص هرچه بیشتر باید مداوماً تنها مؤثر و مدبّر در امور سازمانی خود را خدای قادر و غنی بداند و دیگران را در عزت و قدرت و موفقیت خود مؤثر نداند و آنها را مقهور خدا بداند؛ یعنی دائماً بر درجهی توحید افعالی خود بیفزاید و بداند که اخلاص در عملکرد وظیفهی اصلی فردی و سازمانی اوست و ترک آن را شرک بداند که تنها گناهی است که بخشوده نمیشود
خوب است که روش طلب صدق و اخلاص را مطرح کنیم تا نفس مدیران ملکهی صداقت و اخلاص در او نهادینه شود. قبلاً اشاراتی داشتیم، حال نگاه تفصیلیتری بهویژه با ترکیب اخلاص میپردازیم.
اولاً در مراد از طلب چند احتمال است؟
راههای صادق شدن را فراگرفتیم. اما راههای مخلص شدن:
البته ما در نقشهی راهی که امام خمینی 6[11] در شرح حدیث جهاد نفس و جهاد اکبر ارائه دادند، مفصل راههای غلبه بر نفس را در چندین نوبت و فتوا مورد بررسی قرار دادیم که شامل طلب صدق و اخلاص هم میشود. منتهی با رویکرد خاص اخلاص وصدق.
نکتهی دیگر اینکه در نقشهی راه مصباح الشریعة در روابط اربعهی انسانی و سازمانی فقط صدق و اخلاص را مصاف به طلب کرده است. به خلاف شش اصل دیگر در رابطهی مدیر با خود. گویا مطلوبیت صدق و اخلاص در مجاهدهی نفس برای مدیر بیشتر است و نقش زیرساختی برای سایر اصول دارد، فافهم.
مدیر باید اعتقاد خود را به توحید افعالی، بهویژه توحید ربوبی زیاد کند و اینکه تنها مدیر من خداست در رأس سازمان هستی و در مقابل او پاسخگو هستم، در محضر او هستم، مدیران دیگر بر من نظارتی ندارند، ولی نظارت خدا قوی و دائمی است، عملکرد مرا میبیند، نیت مرا میخواند، مرا دوست دارد، اعمال مرا ثبت میکند، دقیق در نامهی عمل قرار میدهد، ذرهای از آن را فروگذار نمیکند، پاداش فراوان میدهد، ترک فعل مرا مجازات میکند، مو را از ماست میکشد، سمیع است نسبت به گفتار سازمانی من اجابتکنندهی خواستهای من هست، دیگران فراموشکارند جز او که نسی نیست، پاداشهای او وافی و کافی و زائد بر استحقاق است، در وعدههایش صادق است و اصدق از او نیست، منابع انسانی و مادی در اختیار اوست نه در اختیار دیگران، اگر شکرگذار باشم نعمت را بر من و سازمانم زیاد میکند، بر سازمان من و من محیط است، قبل از من مدیران سرکش را تازیانه زده است و در مرصاد ستمکاران است، هرکس حق مرا ضایع کند میگیرد و حق مرا ضایع نمیکند، عادل است، در توزیع منابع به هر کس به اندازهی ظرفیت و لیاقت و عمل صالح امکانات میدهد، موانع راه پیشرفت را برمیدارد، مرا دائم هدایت میکند، همیشه با من است، نمیتوان از حکومت او فرار کرد، بلکه باید به سوی او فرار کرد و پناه برد، هر کس استعاذه کند او پناه میدهد، مجیر است و تنها نمیگذارد و… .
اگر مدیر چنین خدایی را قبول داشته باشد و ایمان داشته باشد، ایمان صادق و راسخ او طبیعتاً هر لحظه زیادتر میشود و البته شیطان هم در کمین است، آیهی یأس میخواند، دیگران را مؤثرتر از خدا نشان میدهد، ولی باید او را مرتب رمی و رجم کرد، مثل مدیری نیرومند مانند ابراهیم G که رمی جمرات میکرد و شیطان را از مسیر مأموریتهای الهی خود با سنگ و تبر دور میکرد. و نیز باید بداند که دوری از اخلاص و ترک تدریجی آن در نیات و تصمیمات و افعالی سازمانی او را به شرک نزدیک[12] میکند که تنها گناهی است که مورد آمرزش نیست، لإطلاق قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ»[13] و «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»[14] والله العالم.
اگر این راهکارها را هر روز به یاد آورد و عمل کند مخلص میشود هرچه قدرت را از دیگران نفی و سلب کند و برای خدا قرار دهد، انحصاراً مرتب بر درجهی اخلاص او افزوده میشود.
فتحصل که مدیر برای کسب اخلاص هرچه بیشتر باید مداوماً تنها مؤثر و مدبّر در امور سازمانی خود را خدای قادر و غنی بداند و دیگران را در عزت و قدرت و موفقیت خود مؤثر نداند و آنها را مقهور خدا بداند؛ یعنی دائماً بر درجهی توحید افعالی خود بیفزاید و بداند که اخلاص در عملکرد وظیفهی اصلی فردی و سازمانی اوست و ترک آن را شرک بداند که تنها گناهی است که بخشوده نمیشود.[15]
[1] و اصول معاملة النّفس سبعة، الجهد، و الخوف، و حمل الاذى، و الرّیاضة، و طلب الصّدق، و الاخلاص، و إخراجها من محبوبها و ربطها فی الفقه.(مصباح الشریعه ص 6)
[2] الغنى من رزق اليأس عمّا في أيدي النّاس و القناعة بما أوتى و الرّضا بالقضاء. (آمدی، غرر الحكم و درر الكلم، ص. 722) العزّ مع اليأس. این سخن امام علی G که میفرماید: «العزّ مع الیأس»؛ عزّت با ناامیدی است؛ معنایش این است که هر کس خود را ناامید از خلق خدا کرد و طمع خویش را از ایشان قطع نمود و چشمداشتی به آنان نداشت، این قطع امید باعث آن خواهد شد تا پیش خدا و بندگانش محترم و عزیز شود. (خوانساری، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج. 1، ص. 120)
[3] يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ. (يوسف: 87)
[4] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا. (نساء: 136)
[5] وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ. (الأعراف: 197)
أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ. (الأنبياء: 43)
[6] «لا مؤثر فی الوجود الا الله» یکی از قاعدههای فلسفی بوده و به این معناست که در جهان، هیچ علت فاعلی (علت فاعلی به علتی گفته میشود که به معلول خود، وجود میدهد) حقیقی به جز خداوند (واجب الوجود) نیست.
[7] هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً. (الأحزاب: 43)
[8] أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى. (العلق: 14)
[9] وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ. (النحل: 53)
[10] يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنينَ. (آلعمران: 171)
ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ. (التوبة: 120)
وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ. (هود: 115)
قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ. (يوسف: 90)
[11] مقام اوّل: منزل «ملک» و ظاهر و دنیا و در آن چند فصل است: فصل: اشاره به مقام اوّل نفس، فصل: در تفکّر است، فصل: در عزم است، فصل: در «مشارطه» و «مراقبه» و «محاسبه» است، فصل: در تذکّر است. مقام دوم: مملکت باطن و نشئه «ملکوت» اوست و در آن چند فصل است: فصل: نزاع جنود رحمانی و شیطانی باطنی نفس، فصل: در اشاره به بعضی قوای باطنیه است، فصل: در بیان جلوگیری انبیا از اطلاق طبیعت، فصل: در بیان ضبط خیال است، فصل: در موازنه است، فصل: در معالجه مفاسد اخلاقیه.
[12] نَرْوِي فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قَالَ لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الثَّوَابِ لَا يَطْلُبُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِنَّمَا يَطْلُبُ تَزْكِيَةَ النَّاسِ يَشْتَهِي أَنْ تَسْمَعَ بِهِ النَّاسُ إِلَّا أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فِي ذَلِكَ الْعَمَلِ فَيُبْطِلُهُ الرِّيَاءُ وَ قَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ تَعَالَى الشِّرْكَ. (امام علی بن موسی الرضا G، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا G، ص. 387) وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ G قَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ [ عَنْ تَفْسِيرِ قَوْلِ اللَّهِ «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ. .. إلخ» فَقَالَ: مَنْ صَلَّى مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ مَنْ زَكَّى مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ مَنْ صَامَ مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ مَنْ حَجَّ مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ مَنْ عَمِلَ عَمَلًا مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ مُرَاءَاةٍ. (قمی، تفسير القمي، ج. 2، ص. 47) عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا G وَ بَيْنَ يَدَيْهِ إِبْرِيقٌ يُرِيدُ أَنْ يَتَهَيَّأَ مِنْهُ لِلصَّلَاةِ فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَصُبَّ عَلَيْهِ فَأَبَى ذَلِكَ وَ قَالَ مَهْ يَا حَسَنُ فَقُلْتُ لَهُ لِمَ تَنْهَانِي أَنْ أَصُبَّ عَلَى يَدِكَ تَكْرَهُ أَنْ أُوجَرَ قَالَ تُؤْجَرُ أَنْتَ وَ أُوزَرُ أَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ فَقَالَ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ U يَقُولُ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً وَ هَا أَنَا ذَا أَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ وَ هِيَ الْعِبَادَةُ فَأَكْرَهُ أَنْ يَشْرَكَنِي فِيهَا أَحَدٌ. (کلینی، الكافي (ط الإسلامية)، ج. 3، ص. 69) وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ G إِذَا تَوَضَّأَ لَمْ يَدَعْ أَحَداً يَصُبُّ عَلَيْهِ الْمَاءَ فَقِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لِمَ لَا تَدَعُهُمْ يَصُبُّونَ عَلَيْكَ الْمَاءَ فَقَالَ لَا أُحِبُّ أَنْ أُشْرِكَ فِي صَلَاتِي أَحَداً وَ قَالَ اللَّهُ Z فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً. (إبن بابویه، من لا يحضره الفقيه، ج. 1، ص. 43) قَالَ شَدَّادُ بْنُ أَوْسٍ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ [ فَرَأَيْتُ فِي وَجْهِهِ مَا سَاءَنِي فَقُلْتُ مَا الَّذِي أَرَى بِكَ فَقَالَ أَخَافُ عَلَى أُمَّتِيَ الشِّرْكَ فَقُلْتُ أَ يُشْرِكُونَ مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ أَمَا إِنَّهُمْ لَا يَعْبُدُونَ شَمْساً وَ لَا قَمَراً وَ لَا وَثَناً وَ لَا حَجَراً وَ لَكِنَّهُمْ يُرَاءُونَ بِأَعْمَالِهِمْ وَ الرِّيَاءُ هُوَ الشِّرْكُ كَلَّا فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً. (ورام، مجموعة ورام، ج. 2، ص. 233)
[13] إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظيماً. (النساء: 48)
إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً. (النساء: 116)
[14] قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً. (الكهف: 110)
[15] درس 57 فقه الروابط از سلسلهی فقه الاداره، 24 شهر جمادی الثانی 1447.