فقه الروابط 56

موضوعات مطروحه در این درس:

متن درس

یکشنبه 23/9/1404- 24جمادی الثانی 1447- 15دسامبر 2025- فقه معاصر – فقه الاداره – فقه مدیریت رفتار سازمانی (فقه انگیزش) – درس 55 فقه روابط سازمانی – نقشه راه مصباح الشریعه برای روابط سازمانی – روابط اربعه – رابطه دوم – رابطه مدیران باخود (تدبیر نفس) – اصل پنجم – طلب الصدق و الاخلاص –

$ مسئله‌ی 56: مدیران در مقام مدیریت بر خویشتن باید در فرآیند نیت، تصمیم گیری، سیاست‌گذاری، اعمال و رفتار سازمانی خود از خداوند طلب صدق و اخلاص داشته باشند تا جهت اصلی خدمت آنان به خلق ،خدمت به خالق باشد و رضایت خالق به دست آید و پس از آن رضایت خلق هم توسط خالق تأمین شود

معلوم شد «طلب الصدق و الاخلاص»[1] اصل پنجم از اصول سبعه در رابطه‌ی مدیر با خویش در فرآیند تدبیر نفس است. در نقشه‌ی راه «مصباح الشریعة» صدق و اخلاص یک اصل حساب شده‌اند؛[2] زیرا در هم تنیده‌اند. گویا صدق بدون اخلاص امکان تحقق ندارد. طلب صدق بدون طلب اخلاص بی‌معناست. صدق یعنی تطابق در خارج که شرط آن اخلاص در نیت و عمل و اندیشه است. در خصوص صدق مطلوب تفقه نمودیم. در این نوبت به اخلاص هم می‌پردازیم؛ یعنی خالص کردن و ناب نمودن انگیزه و اندیشه و اقدام از غیرخدا؛ زیرا عدم اخلاص زمینه را برای ریا و سمعه باز می‌کند که مانع صداقت است؛ گویا میدان ریا و سمعه میدان تبلیغ و ترویج خود است و خود که آمد، خدا در کار نیست و در این ظرف آلوده امکان صداقت وجود ندارد، زیرا صداقت تطابق عمل با خارج است؛ خارجی که آلوده است و آلایندگی مانع تطابق عمل با واقع است، زیرا مصلحت واقعیه در ریا و سمعه تفویت می‌شود و به جای آن مفسده‌ی واقعیه می‌آید که گویای عدم صحت عمل است. از جمله آیاتی که صدق و اخلاص را با هم عجین می‌کند «وَ لكِن‌َّ البِرَّ مَن‌ آمَن‌َ بِاللّه‌ِ»، «آتَى الْمالَ عَلى‌ حُبِّهِ»، «أُولَٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا»[3] است، با این استدلال که عَلى‌ حُبِّهِ ظهور در اخلاص و أُولَٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا نص در صداقت است. یعنی صادقین کسانی هستند که انفاق مال را بر مبنای حب خدا انجام می‌دهند، فتدبّر. صدق و اخلاص در نیت از نقاط اشتراک صدق و اخلاص است که حسن نیت را تشکیل می‌دهند.[4] صدق نیت به معنای این است که واقعاً منوی را بخواهیم و در تحقق آن جدی باشیم، ذهنیت و عینیت را یکی کنیم با قصد خیر و خدمت، در مقابل آن نیت کذب است که حتی از کار خوب قصد خیر نداشته باشیم. مثلاً مدیر نیت می‌کند خدمتی به خلق بکند ولی در اصل به فکر خودش است تا به قدرت برسد و در دل مردم جا باز کند تا پایگاه مردمی و جایگاه سازمانی خود را بهبود بخشد، یعنی خدمت به خلق می‌کند و پول هم خرج می‌کند، ولی جاه‌طلب است و رضایت ارباب رجوع و مشتری را می‌خواهد تا موفقیت بیش‌تری پیدا کند و مدیر خوبی جلوه کند و… .[5] این‌ها را نمی‌توان صدق در نیت نام نهاد. آن‌چه که نیت را صادقانه می‌کند، اخلاص است که فقط برای خدا خدمت کند و خدمت به خلق با خدمت به خالق یکی شود، کقوله G: «و حالی فی خدمتك سرمداً» و «قوّ علی خدمتك جوارحی».[6] یعنی در هر خدمتی مخدوم اصلی را مقام عالی ربوبی می‌داند کقولها E: «شغلنی عن مسئلته لذة خدمته».[7] حقیقت اخلاص همین است، یعنی دنبال تشویق و تمجید مردم در هر فعل سازمانی نباشیم.[8] این نقطه تلاقی و اشتراک صدق و اخلاص است، چه در نیت، چه در عمل و چه در اندیشه و برنامه. نیت صادقه و خالصه به این معنا می‌شود که خدمت به خلق برای رضای خالق و این خالق است که خلق را هم از او راضی می‌کند لقوله تعالی: «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا».[9] لذا هرجا صداقت است که بعضی آن را در شش موطن برشمرده‌اند: در گفتار، نیت، عزم، رفتار، وعده و دین.[10] یعنی در هر شش موطن اخلاص هم باشد، نیت را صادقانه می‌کند، یعنی صدق در نیت جز به همراه اخلاص تحقق ندارد. این فهم قاصر ما از «طلب الصدق و الاخلاص»[11] از فرمایش امام صادق G به عنوان اصل پنجم از اصول هفت‌گانه‌ی رابطه‌ی مدیر با خود است، والله العالم. این یک طلب مشترک و مرکب است که نیت را مبنای عزم و عمل و رفتار نیتِ صدق می‌کند.

طلب صدق که واجب بود لقوله G: «تعلموا الصدق قبل الحدیث»[12] کما مر. طلب اخلاص هم واجب است، لقوله T: «قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ»[13] و «وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ»[14]  و «إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ».[15] پس طلب الصدق و الاخلاص هم واجبی مرکب می‌شود، فافهم.

فتحصل که مدیران در مقام مدیریت بر خویشتن باید در فرآیند تصمیم‌گیری، سیاست‌گذاری، اعمال و رفتار سازمانی خود از خداوند طلب صدق و اخلاص داشته باشند تا جهت اصلی خدمت آنان به خلق، خدمت به خالق باشد تا رضایت خالق به دست آید و پس از آن رضایت خلق هم توسط خالق تأمین شود.[16]

 

[1] مکتب عبارت است از «صدق» و «اخلاص». این دو کلمه در واقع عنوان و نماد و نمایه‌ی مکتب سلیمانی است. «صدق» یعنی همان چیزی که در آیه‌ی شریفه‌ی «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیه» است. «اخلاص» هم همین است که در آیات متعدّد قرآن از جمله این آیه‌ی شریفه «قُل اِنّی اُمِرتُ اَن اَعبُدَ اللهَ مُخلِصًا لَهُ الدّین» [آمده]؛ این دو عنوانِ قرآنی، تشکیل‌دهنده‌ی حرکت شهید سلیمانی بود. (حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار خانواده شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی، 11 دی 1400)

[2] و اصول معاملة النّفس سبعة، الجهد، و الخوف، و حمل الاذى، و الرّیاضة، و طلب الصّدق، و الاخلاص، و إخراجها من محبوبها و ربطها فی الفقه. (امام جعفر بن محمد F، مصباح الشریعة، ص. 6)

[3] لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. (البقرة: 177)

[4] حسن نیت =صدق در نیت +اخلاص در نیت.

[5] (و يحب أن يحمدوه فى جميع اموره) سواء كان من أمور الدين كفعل الطاعات و ترك المنهيات فانه قد يترك الزنا، و شرب الخمر ليمدحه الناس بالصلاح، أم من امور الدنيا كالتشبع بالمال و التحلى باللباس لثناء الناس عليه، و إليه اشار النبي [ بقوله «ان لكل حق حقيقة و ما بلغ عبد حقيقة الاخلاص‏ حتى لا يحب ان يحمده على شي‏ء من عمل اللّه». (مازندرانی، شرح الكافي-الأصول و الروضة، ج. ‏9، ص. 279) لا بأس ما من أحد الا و هو يحب أن يظهر له فى الناس الخير اذا لم يكن صنع ذلك لذلك) نظيره من طريق العامة عن أبى ذر «قيل لرسول اللّه [ أ رأيت الرجل يعمل العمل من الخير و يحمده الناس عليه قال تلك عاجل بشرى المؤمن يعنى البشرى المعجلة له فى الدنيا، و البشرى الاخرى قوله سبحانه‏ «بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» و هذا ينافى ما روى من طريقنا «ما بلغ عبد حقيقة الاخلاص‏ حتى لا يحب أن يحمد على شي‏ء من عمل للّه» و ما روى من طريقهم عن سعيد بن جبير قال «جاء رجل الى النبي [ فقال: انى أتصدق و أصل الرحم و لا أصنع ذلك الا للّه فيذكر منى و أحمد عليه فيسرنى ذلك و اعجب به فسكت رسول اللّه [ و لم يقل شيئا فنزل قوله تعالى‏ قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً». (همان، ج. ‏9، ص. 283) مُخْلِصٌ‏ و مُخْلَصٌ‏، و هو مَجَازٌ، و في البَصَائِرِ: حَقِيقَةُ الإِخْلَاصِ‏: التِّبَرِّي من دُونِ اللَّه تعَالَى، و قُرِى‏ءَ: إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ‏ الْمُخْلَصِينَ‏ بكَسْرِ اللَّامِ و فتْحِها، قال الزَّجّاجُ: المُخْلَص‏: الَّذِي جَعَلَه اللَّه مُخْتاراً خَالِصاً من الدَّنَسِ، و المُخْلِصُ‏: الَّذِي وحَّدَ اللَّه تعالى‏ خَالِصاً. (زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج. ‏9، ص. 274)

[6]…َ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَ قُدْسِكَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِكَ وَ أَسْمَائِكَ أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِي مِنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً وَ أَعْمَالِي عِنْدَكَ مَقْبُولَةً حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِي وَ أَوْرَادِي كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِي فِي خِدْمَتِكَ‏ سَرْمَداً يَا سَيِّدِي يَا مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِي يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِي يَا رَبِّ يَا رَبِّ قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِي وَ هَبْ لِيَ الْجِدَّ فِي خَشْيَتِكَ وَ الدَّوَامَ فِي الِاتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ حَتَّى أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِي مَيَادِينِ السَّابِقِينَ وَ أَسْرَعَ إِلَيْكَ فِي الْبَارِزِينَ وَ أَشْتَاقَ إِلَى قُرْبِكَ فِي الْمُشْتَاقِينَ وَ أَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلَصِينَ وَ أَخَافَكَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِينَ وَ أَجْتَمِعَ فِي جِوَارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ… . (طوسی، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج. ‏2، ص. 849)

[7] شغلنى عن مسألته لذّة خدمته‏، لا حاجة لى غير النّظر إلى وجهه الكريم. (روحانی، زندگانى حضرت زهرا E ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار)، ص. 923)

[8] وَ عَنْهُ [‏: إِنَّ لِكُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ مَا بَلَغَ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِخْلَاصِ‏ حَتَّى لَا يُحِبَّ أَنْ يُحْمَدَ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ عَمَلٍ لِلَّهِ. (نوری، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج. ‏1، ص. 100) وَ قَالَ النَّبِيُّ [‏ إِنَّ لِكُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ مَا بَلَغَ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِخْلَاصِ‏ حَتَّى لَا يُحِبَّ أَنْ يُحْمَدَ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ عَمَلٍ لله. (مجلسی، بحار الأنوار (ط بيروت)، ج. ‏69، ص. 304)

[9] إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا. (مريم: 96)

[10] صدق انواعی دارد؛ اولین و ساده‌ترین مرتبه از مراتب صداقت از نظر غزالی، صدق در گفتار است. وی می‌گوید این فضیلت کامل نمی‌شود مگر با ترک توریه. توریه یعنی به کار بردن الفاظ دوپهلو در کلام، به نحوی که گوینده از آن معنایی مطابق با واقع اراده کند، ولی مقصودش آن است که مخاطب معنایی خلاف واقع از کلام او بفهمد. مرتبه‌ی دوم، صدق در نیت است. یعنی دخالت ندادن هیچ انگیزه‌ای برای عمل غیر از رضایت الهی. مرتبه‌ی سوم، صدق در عزم است. یعنی قاطع بودن در تصمیم بر انجام کارهای نیک و دچار شک و تردید نشدن. مرتبه‌ی چهارم، صدق در وفای به عزم یا عمل به وعده است. نفس انسان در تصمیم‌گیری و وعده دادن دست‌ودل‌باز است و راحت وعده می‌دهد ولی موقع عمل سست می‌شود. این خلاف صدق است. مرتبه‌ی پنجم، صدق در رفتار است. یعنی انسان در مقام عمل و رفتار، ظاهر و باطنش یکسان باشد. این فضیلت در مقابل ریا قرار دارد. مرتبه‌ی ششم، صدق در مقامات دین است. مانند صدق در ایمان، خوف، رجاء، زهد، رضا، توکل، حب و… یعنی مؤمن واقعی بودن.

[11] و اصول معاملة النّفس سبعة، الجهد، و الخوف، و حمل الاذى، و الرّیاضة، و طلب الصّدق، و الاخلاص، و إخراجها من محبوبها و ربطها فی الفقه. (امام جعفر بن محمد F، مصباح الشریعة، ص. 6)

[12] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ فِي أَوَّلِ دَخْلَةٍ دَخَلْتُ عَلَيْهِ تَعَلَّمُوا الصِّدْقَ‏ قَبْلَ الْحَدِيثِ. (کلینی، الكافي (ط الإسلامية)، ج. ‏2، ص. 104)

[13] قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ. (الزمر: 11)

[14] وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ. (بینه: 5)

[15] إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ. (انعام: 162) «نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است».

[16] درس 56 فقه الروابط از سلسله‌ی فقه الاداره، 23 شهر جمادی الثانی 1447.

پاورقی ها:

دیدگاهتان را بنویسید