فقه القیادة 89
- 21 بهمن, 1403
- آیت الله سید صمصام الدین قوامی
یکشنبه 21/11//1403- 10شعبان 1446-9فوریه 2025 –درس 89 فقه رهبری سازمانی –شرائط و موانع – عفو و انتقام
مساله 79: مدیران در مقام ایفای فریضه رهبری سازمانی موظف به عفو خاطیان نادم هستند تا رهبری آنها اثر انگیزش در کارکنان را در پی داشته باشد وعفو نسبت به خاطیان غیر نادم و صاحبان جرائم غیر قابل گذشت، جایز و صحیح نیست زیرا اثر ضد انگیزشی دارد.
شرح مساله: معلوم شد که جنود عقل و جهل شمارش شده در صحیحه سماعه بن مهران [1]به طور قاعده مند به عنوان شرائط و موانع اثر بخشی وظیفه رهبری سازمانی مدیران عمل میکنند یکی از این جنود عفو[2]یا صفح [3]وضد آن انتقام هستند در نسخه محاسن دارد که العفو وضده الحقد که به معنای کینه است ولی در نسخه کافی فقط دارد ” الصفح وضده الانتقام” . عفو بر مدیران راهبر واجب است لقوله تعالی :” فاعف عنهم”[4] و عموم :” فلیعفواوالیصفحوا” [5]و ” فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا” [6]عفو کنندگان مورد تشویق و تحسین هستند به عنوان متقین و محسنین و اهل جنت از سوی خدای تبارک و تعالی لقوله تعالی :” والعافین عن الناس” [7]که تحسین عقل و مدح عقلا هم ضمیمه آن میشود زیرا عفو از مکارم اخلاق هم شمرده میشود لعموم قوله ع :” تعفوا عمن ظلمک”[8] وقتی مکرمت است که در مقابل ظلم قرار میگیرد کسی ظلم کرده به شخص حقیقی مدیر وحتی شخص حقوقی مدیر به شکل جسارت و تمرد و تسلل[9] و تعلل در امور سازمانی و اداری اینها ظلم است به مدیر، تضییع حق اوست زیرا مطاع بودن از حقوق مدیر مسئول است[10] تمرد تضییع این حق است باید مورد عفو مدیر قرار گیرد حال مساله این است آیا عفو ظالم عاصی متمرد یا متجاسر که ظلم به شخص حقوقی است چه حکمی دارد ؟ آیا خود یک ظلم به سازمان نیست که بشود ظلمات بعضها فوق بعض ؟ یعنی ظلم تمرد و ظلم نادیده گرفتن این تمرد ؟ حدود و ثغور عفو چیست؟ آیا افراط و تفریط دارد یا خود نقطه وسط است ؟ مثلا اگر کلا اهل عفو نباشیم اهل انتقام هستیم که مذموم و قبیح است عقلاییا و عقلا و لابد حرام است شرعا و اگر کلا ببخشیم ممکن است به وادادگی و جبن منتهی شود که باز مذموم و قبیح است مثل انقاق که دو سوی اسراف و تقتیر را دارد . و شجاعت که دو سوی جبن و تهور را دارد . البته عفو درجه ای بالاتر به نام صفح دارد که کلا از خاطر میبرد وصفحه را بر میگرداند و گویا اصلا اتفاقی نیفتاده است ولی اگر تکرار کرد چه ؟ باز هم عفو وصفح وجود دارد ؟ یا به انتقام تبدیل میشود ؟وقتی تکرار میشود بویژه در سازمان که حقوق دیگران در بین است نه فقط حقوق شخص مدیر در این صورت عفو چه معنا دارد ؟ عفو مجرمین که متنبه شده اند امری مستحسن است ولی آیا بدون تنبیه چه میشود ؟کسی که مصر بر ظلم و گناه است و مرتب مورد عفو قرار گیرد و اصلاح هم نشود در این جا عفو چه معنا دارد ؟ آیا باز حسن است؟ پیامبر ابوسفیان و همسرش و وحشی حبشی را عفو کرد در فتح مکه و آنها را آزاد کرد و طلقاء ملقب شدند ولی آنها متنبه نشدند و در درون نظام نبوی ماندند بغضشان پایدار ماند تا فجائعی مثل کربلا پدید آمد آیا آن عفو فقط اتمام حجت بود لعله یتذکر او یخشی؟ این ها نکا تی است قابل توجه .آیا میتوان گفت که بین ظلم به شخص حقیقی و حقوقی باید تفصیل قائل شد مکارم در خصوص شخص حقیقی است مثل امام کاظم[11] که عبد سر آن حضرت را حین خدمت مصدوم کرد حضرت را به عافین عن الناس متوجه کرد حضرت عفو کرد و بعد اورا آزاد کرد[12] . همین واقعه برای امام سجاد ع نسبت به عبد متمرد اتفاق افتاد حضرت بخشید و آزاد کرد وباعث شد که او اصلاح شود و بماند و مطیع باشد ؟ بحث ساده نیست؟ آیا میتوان تفصیل داد بین کسی که از خطایش متنبه شده و نادم و پشیمان است نباید انتقام گرفت باید عفو گذشت کرد لعل که اصلاح شود ولی اگر نادم نیست و به ظلمش ادامه میدهد بگوییم که عفو معنا ندارد در حقیقت این را قاعده کنیم که عفو مخصوص نادمین است والا معنا ندارد اگر کارمندی نادم شد اعتراف به خطا کرد، کارکرد عفو این جاست و این چنین عفوی ایجاد انگیزش در کار کنان پیرو مدیر راهبر میکند والا اگر نادم نیست و قصد دارد به تمرد ادامه دهد این جا جای نقمت است این تفصیل خوب است ولو ندامت ظاهری باشد و بعد ها عود کند وبرگردد به ظلمش . ظلم بعد از ندامت و طلب حلالیت و عفو موضوع عفو و تداوم را از بین میبرد چون موضوع عفو واجب، شخص ظالم نادم است . ظاهرا ابوسفیان و وحشی و هند نادم نشان دادند که مورد عفو قرار گرفتند ولی عده ای که پیامبر را استهزاء میکردند یا دین او را[13] فرمود حتی اگر به استار کعبه[14] چنگ بزنند مورد عفو نیستد و باید کشته شوند یا به مجازات شدید دیگر گرفتار آیند .[15] لذا در همین فتح مکه که عده ای آن را یوم الملحمه خواندند و لی پیامبر آن را یوم المرحمه خواند تفصیل وجود دارد بین نادمین و مستعفین و بین آن گروه که یا نادم نبودند یا جرمشان غیر قابل گذشت بود پس موضوع عفو جرائم قابل عفو و گذشت است و عفو علی الاطلاق واجب و لاز م نیست بر مدیران راهبر که اشخاص حقوقی هستند وحتی در اشخاص حقیقی اگر عفو باعث ذلت مومن میشود الزامی برای اعمال عفو نیست زیرا مشمول قاعده ای میشود که مومن حق ندارد خود را ذلیل کند[16]
نتیجه عفو واجب است مخصوصا بر مدیران و راعیان نسبت به رعیت خود مادامی که نادم باشند خداوند هم که عفو میکند عزیز ذو انتقام هم هست لعموم “انا من المجرمین منتقمون ” مراد مجرمینی هستند که حرفه و صبغه جرم دارند و بنا بر تغییر رویه ندارند.
فتحصل : مدیران در مقام ایفای فریضه رهبری سازمانی موظف به عفو خاطیان نادم هستند تا رهبری آنها اثر انگیزش در کارکنان را در پی داشته باشد . وعفو نسبت به خاطیان غیر نادم جایز نیست . و نیز صاحبان به تخلفات غیر قابل گذشت .
الكافي (ط – الإسلامية) / ج5 / 63 / باب كراهة التعرض لما لا يطيق ….. ص : 63
2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَ نَفْسَهُ أَ لَمْ تَسْمَعْ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ فَالْمُؤْمِنُ يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عَزِيزاً وَ لَا يَكُونَ ذَلِيلًا يُعِزُّهُ اللَّهُ بِالْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامِ.
الكافي (ط – الإسلامية) / ج4 / 287 / باب الوصية ….. ص : 285
8- أَحْمَدُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع يَخْرُجُ الرَّجُلُ مَعَ قَوْمٍ مَيَاسِيرَ وَ هُوَ أَقَلُّهُمْ شَيْئاً فَيُخْرِجُ الْقَوْمُ النَّفَقَةَ وَ لَا يَقْدِرُ هُوَ أَنْ يُخْرِجَ مِثْلَ مَا أَخْرَجُوا فَقَالَ مَا أُحِبُّ أَنْ يُذِلَ نَفْسَهُ لِيَخْرُجْ مَعَ مَنْ هُوَ مِثْلُهُ.