فقه القیادة 25

موضوعات مطروحه در این درس:

ارکان قیادت – رکن دوم – هدایت – شرائط اهتداء

متن درس

یکشنبه 29/7/1403- 16ربیع الثانی 1446- 20اکتبر 2024- درس 25 فقه القیادة ( فقه رهبری سازمانی ).ارکان قیادت – رکن دوم – هدایت – شرائط اهتداء –
مساله 16: شرائط جوانحی و جوارحی  مهتدی در اهتداء سازمانی ، لازم التحصیل هستند که با تکلیف مشترک دستگاه هادی وشخص مهتدی تدریحا تحقق و تهیئ پیدا میکنند .

شرح مساله: معلوم شد که رهبری رفتاری سازمانی یک وظیفه از وظائف متکثره یک  مدیر مسئول سازمان است که این وظیفه را از طریق نفوذ و هدایت با عدالت و علم هدایتگر انجام میدهد  و معلوم شد که او باید خودرا واسط هدایت ربوبی برای ایصال الی المطلوب کارکنان به رفتار عادلانه عالمانه اش بداند وقرار دهد  و معلوم شد این هدایت موانعی دارد که راه کار رفع مانع استنباط شد و شرائط هم دارد که باید مهیا شود  .شرائط مهتدی ابتداء مورد استقراء قرآنی قرار گرفت عبارت شدند از ایمان ،اسلام ،تقوی ،یقین ،طلب مستمر،احسان،تبعیت ،رهبت ،جهاد نفس و… که به 3دسته قابل تقسیم هستند :

  • اسلام[1] ،ایمان[2] ،تقوی[3] (رهبت) [4]و یقین [5] (افعال جوانحی یا قلوب)
  • احسان[6] و تبعیت[7] و (افعال جوارحی)
  • طلب هدایت(استهداء)[8] وتداوم خواهی هدایت(اهتداء)[9] و جهاد [10] (جوارحی جوانحی )

دسته اول طبق خبری صحیح[11] ،مسند و دارای تحویل[12] مدرج و مرتب هستند [13]:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْإِيمَانُ فَوْقَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْيَقِينُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ مَا قُسِمَ فِي النَّاسِ شَيْ‏ءٌ أَقَلُّ مِنَ الْيَقِينِ. [14].

طبق این صحیحه وشاء 5 شرط دسته اول دارای تفضیل هستند افعال قلوب هستند  یعنی از اسلام شروع میشود درجه بالاتر ایمان بالاتر تقوی و رهبت بالاتر یقین  که بالاترین درجه فضیلت را دارد . لذا میتوان حائز شدن شرائط را به همین ترتیب حیازت و احراز کرد  کسب اسلام تا یقین . و خود به خود تدریحی  و تدرجی بودن را میرساند مطابق قاعده الافضل فالا فضل یا الایسر فالایسر یا الاسهل فالاسهل. این میسور نیست مگر با همکاری دستگاه هادی و شخص مهتدی .

اما دسته دوم که جوارحی هستند یعنی فعل جوارح هستند که  تبعیت و احسان است ، پیروی از  مدیر هادی و نیز اقدامات داوطلبانه و محسنانه[15] که همان روحیه جهادی است که برای خداوند کار کردن و کار های زمین مانده را از زمین برداشتن مطابق قاعده فقهی احسان[16].

دسته سوم : جهاد[17]  وطلب هدایت طلب (استهداء)[18] تداوم وزیادتی هدایت، از افعال جوارحی جوانحی هستند یعنی احراز این شرائط نیاز به طلب درونی داردو با جهاد نفس تحقق می یابد.که همان تدبیر نفس است .

بحث از این شرائط بحث از حکم شرعی وضعی است که از آیات و اخبار استنباط و استظهار و استخراج شد .

حکم وضعی، موضوع برای حکم تکلیفی است  تکلیف در این جا چیست ؟اصل اهتداء و هدایت امری واجب است کما مر، این وجوب مطلق[19] است یعنی فارغ از تحقق شرط بر عهده مهتدی و هادی است لذا شروط آن لازم التحصیل اند . تکلیف مهتدی  جهاد نفس و تکلیف مدیر هادی کمک به مهتدی در احراز شرائط هدایت  است از طریق مدیریت منابع انسانی و الله العالم .

فتحصل:شرائط جوانحی و جوارحی هدایت سازمانی در مهتدی، لازم التحصیل هستند که با تکلیف مشترک دستگاه هادی وشخص مهتدی تدریحا و تفضیلا تحقق و تهیئ پیدا میکنند .

[1] آل‏عمران : 20 فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِالْعِبادِ

[2] النمل : 2 هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ

النمل : 77 وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ

الفتح : 20 وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِراطاً مُسْتَقيماً

الحج : 54 وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذينَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ

البقرة : 137 فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في‏ شِقاقٍ فَسَيَكْفيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ

[3] آل‏عمران : 138 هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ

البقرة : 2 ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ

المائدة : 46 وَ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ

[4] الأعراف : 154 وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ في‏ نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ

رهبت . [ رَ ب َ ] (ع اِ) بیم . ترس . خوف . (یادداشت مؤلف ).فزع : امیران غور به خدمت آمدند گروهی به رغبت و گروهی به رهبت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109).

رَهْب به معنای ترس است.راغب گويد «لرَّهْبَةُ وَ الرَّهْبُ‌: مَخَافَةٌ مَعَ تَحَرُّزٍ وَ اضْطِرَابٍ» 

]ولى صحاح و قاموس و اقرب و مجمع آن‌ را مطلق خوف گفته‌اند.

[5] الجاثية : 20

[6] لقمان : 3 هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنينَ

[7]البقرة : 38 قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

طه : 123 قالَ اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‏

 المائدة : 16 يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ

[8]الفاتحة : 6 اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ

 مريم : 76 وَ يَزيدُ اللَّهُ الَّذينَ اهْتَدَوْا هُدىً وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ مَرَدًّا

محمد : 17 وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ

الكهف : 13 نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً

[9]ل عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص: 404َقَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنْ سَمِعْتُمْ وَ هُدِيتُمْ إِنِ اهْتَدَيْتُمْ‏.

[10] لآیه ۶۹ سوره عنکبوت)

قول بعضی که گفته‌اند اگر هدایت به نفسه متعدی باشد به معنای ایصال به مطلوب است و جز به خدا نسبت داده نمی‌شود مثل‌:وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ‌ سُبُلَناو آن‌ها که در راه ما با خلوص نیت جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایت‌شان خواهیم کرد.) 

 

[11]الكافي (ط – الإسلامية) / ج‏2 / 51 / باب فضل الإيمان على الإسلام و اليقين على الإيمان …..  ص : 51

[12]تحویل، اصطلاحی حدیثی به معنای انتقال از سندی به سند دیگر است. در اصطلاح محدّثان اگر حدیثی دو یا چند سند داشته باشد، برای اختصار، حدیث را با همه سندها‌ به‌طور کامل نقل نمی‌کنند، بلکه ابتدا همه سندهای حدیث را ذکر می‌کنند و در نهایت «متن» حدیث را می‌آورندبرای این‌که این سندهای مختلف درهم نیامیزند یا این توهم پیش نیاید که نویسنده حدیث را ناتمام رها کرده، بین دو سند معمولاً از علامت رمز حاستفاده می‌شود؛ این علامت در علوم مختلف اسلامی، رمزِ کلمات گوناگونی است.
برخی معتقدند که حاز واژه تحویل گرفته شده است. در خواندن یا نخواندن آن و نیز در چگونه خواندن آن نیز اختلاف وجود دارد.نَوَوی، ابن صلاح و سیوطی آن را به صورت حاء خوانده اند. قاسمی  تلفظ واژه تحویل را برای آن نیکو شمرده است و محمدرضا مامقانی گفته است که برخی حدیث پژوهان آن را حیلوله خوانده اند.عموم محدّثان شیعه و مشخصاً مشایخ ثلاثه (کلینی، صدوق، طوسی) در کتب چهارگانه حدیثی رمزگذاری نکرده‌اند و به هنگام انتقال از یک سند به سند دیگر از حرف عطف استفاده کرده اند..

[13] قرب الإسناد (ط – الحديثة) ؛ النص ؛ ص355 قَالَ:: وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «الْإِيمَانُ أَفْضَلُ مِنَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ،وَ التَّقْوَى أَفْضَلُ مِنَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ، وَ الْيَقِينُ أَفْضَلُ مِنَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ، وَ لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ بَنِي آدَمَ شَيْ‏ءٌ أَفْضَلُ مِنَ الْيَقِينِ»

[14] – رواه ابن شعبة في تحف العقول: 445، و لم يردّ فيه: و اليقين افضل من التّقوى بدرجة

[15] راغب» در «مفردات» می‌گوید: «احسان» چیزی برتر از «عدالت» است؛ زیرا «عدالت» این است که انسان آنچه بر عهده اوست بدهد، و آنچه متعلق به او است بگیرد؛ ولی‌ «احسان» این است که بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد، و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد  «الحَسَن عبارة عن کل مبهج مرغوب فیه؛ حَسَن عبارت است از هر چیز بهجت آفرین و شادی بخش که مورد رغبت و آرزو باشد»،

واژه احسان در قرآن کریم دارای سه معنی و کاربرد است:

1ـ خوبی و نیکی به دیگران؛ 2ـ انجام و سر و سامان دادن امر و کاری به نحو نیکو و کامل؛ 3ـ انجام عمل صالح و رفتار نیک.

از مجموع آیاتی که در آنها واژه احسان در معنی سوم به کار رفته است می توان این استنباط را داشت که احسان در این معنی و کاربرد تقریباً مطابق رعایت تقوای الهی و انجام اعمال صالح با هدف سالم و نیت مقدس است. و دربارة واژه «محسن» و مشتقاتش، این نتیجه به دست می آید که در استعمالات قرآنی، این واژه دارای دو معنا و کاربرد است:

1ـ خیر و یاری رساننده به دیگران.

2ـ انجام دهندة اعمال صالح و به جای آورندة رفتارهای نیک.

[16] قاعده احسان این است که هرگاه کسی به انگیزۀ خدمت و نیکوکاری به دیگران، موجب ورود خسارت به آنان شود، اقدامش مسئولیت آور نیست. خداوند در آیه ۹۱ از سوره توبه می‌فرماید: «لیس علی الضعفاء و لا علی المرضی و لا علی الذین لا یجدون ما ینفقون حرج، اذا نصحوا لله و رسوله ما علی المحسنین من سبیل و الله غفور رحیم»[۱
– سبیل . کلمه سبیل در این آیه نکره‌ای در سیاق نفی است و از نظر ادب عرب، افادۀ عموم می‌کند. بنابراین، آیه به معنای نفی عموم سبیل از عموم محسنین است.پس می‌توان گفت که آیه در مجموع بدین معناست: «هر چه مصداق سبیل است از کلیه افراد محسن منتفی است». این معنا یک کبرای کلی ثابت است و از قواعد فقهی محسوب می‌شود.] علی علیه‌السّلام منقول است که فرمود: «الجزاء علی الاحسان بالاساءة کفران»؛

یعنی پاداش احسان را به بدی دادن، نادیده گرفتن نعمت است. در این مورد
چنین استدلال شده است که مسئول دانستن محسن نسبت به کارهایی که به قصد و انگیزۀ خیر انجام داده است، اسائه محسوب می‌شود و مشمول این حدیث است که به صراحت زشت و ناپسند شمرده شده است.
ب) در نامه علی علیه‌السّلام به مالک اشتر آمده است: «و لا یکونن المحسن و المسی ء عندک بمنزلة سواء فان فی ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان و تدریبا لاهل الاساءة علی الاساءة»؛

[۸]

یعنی نیکوکار و بدکار نباید نزد تو مساوی باشند؛ زیرا در این صورت به نیکوکاران به خاطر احسان آنان سختگیری شده و بر بدکاران نسبت به بدکاری آنان آسان گرفته می‌شود.
استدلال این است که اگر محسن نسبت به عمل محسنانه خود مسئول باشد، با فرد غیر محسن یکسان محسوب شده است؛ حال آنکه به موجب این حدیث، این امر نهی شده است. آنچه در کتب فقهی مشاهده می‌شود این است که فقیهان افراد محسن را به هیچ وجه ضامن نمی‌دانند؛ یعنی در موارد خاص و پراکنده دیده شده است که فقها به عدم ضمان شخص محسن فتوا داده‌اند. برای مثال، هنگامی که مالی نزد دیگری به ودیعه بوده است و او آن را در مکانی جای داده است تا بیشتر محفوظ بماند و از دست سارقان در امان باشد، فقها گفته‌اند که جای دادن مال در آن مکان، هر چند به اذن صاحب مال نبوده، اما اگر موجب تلف شود، شخص ودعی ضامن نیست؛ زیرا او در این اقدام محسن بوده و قصد خدمت داشته و به منظور حفظ مال، اقدام به جابجایی مال کرده است. جالب این است که برخی فقها فرموده‌اند حتی اگر مالک به شخص ودعی تصریحا گفته باشد که مال را از آنجا منتقل نکند، چنانچه شخص ودعی به منظور حفظ مال آن را جابجا کند، در صورت تلف بازهم ضامن نیست.

[17] جِهاد، جنگ‌ مشروع‌ در راه‌ خدا و عنوان‌ یکی‌ از ابواب‌ فقه‌ اسلامی‌.جِهاد واژه‌ای‌ عربی‌ است‌ از ریشه‌ جهد به‌ معنای‌ مشقت‌، تلاش‌، مبالغه‌ در کار، به‌ نهایت‌ چیزی‌ رسیدن‌ و توانایی‌.

مهم‌ترین‌ مفهوم‌ اصطلاحی‌ این‌ واژه‌ در متون‌ دینی‌، همانند کاربرد عام‌ آن‌، گونه‌ای‌ خاص‌ از تلاش‌ است‌ یعنی‌ مبارزه‌ کردن‌ در راه‌ خدا با جان‌، مال‌ و دارایی‌های‌ دیگر خود در نبرد با کافران و باغیان، با هدف‌ گسترش‌ و اعتلای اسلام و برپا داشتن شعائر یا دفاع‌ از آن‌..

در متون‌ دینی‌، علاوه‌ بر این‌ معنای‌ خاص‌ و اصطلاحی‌، جهاد به‌ مفهوم‌ لغوی‌ و عام‌ خود نیز بسیار به‌کار رفته‌ است‌، مانند کاربرد تعبیر « جهاد اکبر » در باره‌ مجاهدت‌ و تلاش‌ نفس‌ در برابر شیطان‌ و هوای‌ نفس‌.

[18]  راهنمایی خواستن۲. هدیه خواستن، ارمغان خواستن

[19] فعل دارای وجوب غیر مشروط را واجب مطلق گویند. واجب مطلق، مقابل واجب مشروط، واجبی است که وجوب آن هیچ قید و شرطی ندارد، مانند: نماز در مقایسه با طهارت، که به مجرد رسیدن وقت، نماز واجب می‌گردد، چه شخص طهارت داشته باشد چه نداشته باشد.
در کتاب «الفصول فی الاصول» آمده است: «… ینقسم الواجب ببعض الاعتبارات الی مطلق و مشروط فالمطلق منه ما لا یتوقف وجوبه بعد حصول شرائط التکلیف من البلوغ و العقل و العلم و القدرة، علی شیء کالمعرفاصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة، ص ۷۹….».

پاورقی ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *