فقه التمکین 136
- 12 اردیبهشت, 1403
- آیت الله سید صمصام الدین قوامی
موضوعات مطروحه در این درس:
فقه الاداره-فقه توانمندسازی – توان حل مساله – مساله افک –فقه الحدیث
4شنبه 12/2/1403-22شوال 1445-2مه2024-درس136فقه توانمندسازی – توان حل مساله – مساله افک –فقه الحدیث
مساله:باید جامعه و مجموعه را به توان مقابله با اشاعه و اذاعه فحشاء و «افک» مجهز نمود .5
شرح مساله :15آیه و یک حدیث بلند از عامه به گزارش همسر پیامبر ص در مساله مشهور افک را تفقه کردیم به حدیث اشکالاتی از سه جهت گرفته شده است که در نوبت قبل پاسخ دادیم در این نوبت به اخبار امامیه در مساله افک می پردازیم :
درس 136
[رواياتى از طرق شيعه كه بنا بر آنها داستان افك در باره ماريه قبطيه، و تهمت زننده عائشه بوده]
و در تفسير قمى در ذيل آيه” إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ …” گفته كه: عامه روايت كردهاند كه اين آيات درباره عايشه نازل شد، كه در جنگ بنى المصطلق از قبيله خزاعه نسبت ناروا به او دادند، ولى شيعه روايت كردهاند كه درباره ماريه قبطيه نازل شده، كه عايشه نسبت ناروا به او داد.
بعد مىگويد: محمد بن جعفر براى ما حديث كرد كه محمد بن عيسى، از حسن بن على بن فضال، برايمان حديث كرد، كه عبد اللَّه بن بكير از زراره برايمان نقل كرد كه گفت:
از امام ابى جعفر (ع) شنيدم كه مىفرمود: وقتى ابراهيم فرزند رسول خدا (ص) از دنيا رفت، آن جناب سخت غمگين شد، عايشه گفت: چه خبر شده؟ چرا اينقدربر مرگ اين كودك مىگريى؟ او كه فرزند تو نبود، بلكه فرزند جريح بود، پس رسول خدا (ص) على (ع) را فرستاد تا جريح را به قتل برساند، على (ع) با شمشير حركت كرد، و جريح مردى قبطى بود كه در باغى زندگى مىكرد، على (ع) در باغ را كوبيد، جريح پشت در آمد كه آن را باز كند، همين كه على را غضبناك ديد، به داخل باغ گريخت، و در را باز نكرد، على (ع) از ديوار پريد و وارد باغ شد و او را دنبال كرد، وقتى ديد نزديك است خونش ريخته شود، به بالاى درختى رفت، على (ع) هم به دنبالش بالا رفت، او خود را از درخت پرت كرد، و در نتيجه عورتش نمايان شد، و على (ع) ديد كه او اصلا هيچيك از آلت تناسلى مردان و زنان را ندارد، پس نزد رسول خدا (ص) برگشت و عرضه داشت يا رسول اللَّه (ص) هر وقت به من فرمانى مىدهى كه من مانند سيخ داغ در داخل كرك باشم و يا آنكه با احتياط اقدام كنم؟ حضرت فرمود: نه البته بايد كه با احتياط باشى، عرضه داشت به آن خدايى كه تو را به حق مبعوث فرموده جريح نه از مردان را دارد، و نه از زنان را، حضرت فرمود: الحمد للَّه شكر خدايى را كه اين سوء را از ما اهل بيت بگردانيد .
و در همان كتاب در روايت عبيد اللَّه بن موسى، از احمد بن راشد، از مروان بن مسلم، از عبد اللَّه بن بكير، روايت شده كه گفت: به امام صادق (ع) عرض كردم:
فدايت شوم، اينكه رسول خدا (ص) دستور داد مرد قبطى را بكشد، آيا مىدانست كه عايشه دروغ مىگويد، يا نمىدانست؟ و خدا خون قبطى را به خاطر احتياط على (ع) حفظ كرد؟ فرمود: نه، به خدا سوگند مىدانست، و اگر دستور رسول خدا (ص) به على از باب عزيمت و تكليف حتمى بود، على بر نمىگشت، مگر بعد از كشتن او و ليكن رسول خدا (ص) اين دستور را طورى داد كه هم او كشته نشود و هم عايشه از گناهش برگردد، ولى از گناهش برنگشت، و از اينكه خون مسلمان بى گناهى ريخته مىشود هيچ باكى نكرد .
مؤلف: البته در اين ميان روايات ديگرى هست كه غير عايشه را هم شريك عايشه در اين نسبت ناروا دانسته، و جريح نامبرده خادم ماريه قبطيه و مردى خواجه بوده كه مقوقس بزرگ مصر او را با ماريه نزد رسول خدا (ص) هديه فرستاده بود، تا ماريه را خدمت كند.
[اشكالاتى كه بر اين روايات نيز وارد است]
ولى اين روايات هم خالى از اشكال نيست:
اما اولا: براى اينكه داستانى كه در اين روايات آمده با آيات افك منطبق نمىشود، مخصوصا با آيه” إِنَ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ …” و آيه” لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً” و آيه” إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ …” زيرا حاصل اين آيات اين است كه در اين داستان جماعتى با هم دست داشتهاند، و داستان را اشاعه مىدادند تا رسول خدا (ص) را رسوا كنند، و مردم هم آن را دهان به دهان مىگرداندند و در نتيجه قضيه، منتشر شده، و مدتى طولانى در بين مردم باقى مانده، و اين جماعت هيچ حرمتى را براى رسول خدا (ص) رعايت نكردند، اين مطالب كجا و مضمون حديث فوق كجا؟! خدا مىداند، مگر اينكه بگوييم در روايات در شرح مفصل داستان، كوتاهى شده.
و اما ثانيا: مقتضاى براءت ماريه قبطيه اين است كه حد خداى را بر عايشه جارى كرده باشند، و حال آنكه جارى نكردند، و هيچ مفرى از اين اشكال نيست، جز اينكه بگوييم اين قصه قبل از نزول حكم قذف واقع شده، و آيه قذف بعد از مدت زمانى نازل شده است.
ولى آنچه در حل اشكال حد بر هر دو صنف از روايات بايد گفت- همان طور كه گذشت- اين است كه بگوييم آيات افك قبل از آيه حد قذف نازل شده و با نزول آيه افك هم غير از براءت مقذوف در صورت اقامه نشدن شاهد و غير از حرمت اين عمل چيزى تشريع نشد، يعنى حد قاذف در آن آيه تشريع نشد، چون اگر حد قاذف قبل از داستان افك تشريع شده بود، هيچ مجوزى براى تاخير آن، و به انتظار وحى نشستن نبود، و هيچ يك از قاذفها هم از حد رهايى نمىيافتند، و اگر هم با خود آيات افك تشريع شده بود، بايد در آنها اشارهاى به آن شده بود، و لا اقل آيات افك متصل به آيات قذف مىشد، و كسى كه عارف به اسلوبهاى كلام است هيچ شكى نمىكند در اينكه آيه” إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ” تا آخر آيات، هيچ گونه اتصالى با ما قبل خود ندارد.
و اينكه هر كس به يكى از زنان رسول خدا (ص) نسبت ناروا دهد دو بار حد دارد، بايد در خلال آيات افك كه آن همه تشديد و نص تهديد به عذاب در آنها هست به اين مساله اشاره مىشد، و نشده.
و اين اشكال در صورتى كه آيه قذف با آيات افك نازل شده باشد شديدتر است، براى اينكه لازمه چنين فرضى اين است كه مورد ابتلاء حكم دو حد باشد آن وقت حكم يك حد نازل شود.
و در كافى از على بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير از بعضى اصحابش از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: هر كس درباره مؤمنين چيزى بگويد كه با دو چشم خود ديده و با دو گوش خود شنيده باشد، تازه از كسانى خواهد بود كه دوست دارند فحشاء در بين مؤمنين منتشر شود .
مؤلف: اين روايت را قمى هم در تفسير خود از پدرش از ابن ابى عمير از هشام از آن جناب ، و نيز صدوق در امالى به سند خود از ابن ابى عمير، از محمد بن حمران، از آن جناب ، و همچنين مفيد در اختصاص از آن جناب به طور مرسل نقل كرده .
[روايات ديگرى در ذيل آيات مربوط به افك، قذف و آيه:” الزَّانِي لا يَنْكِحُ …”]
باز در همان كتاب به سند خود از اسحاق بن عمار، از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: هر كس عمل زشتى را اشاعه دهد، مثل كسى مىماند كه آن را باب كرده باشد .
و در مجمع البيان است كه بعضى گفتهاند: آيه” وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ …” درباره ابى بكر و مسطح بن اثاثه و پسر خاله وى نازل شده و او از مهاجرين، و از جمله بدريين و مردى فقير بود، و ابو بكر زندگىاش را تامين مىكرد و خرجىاش را مىداد، همين كه در قضيه افك شركت جست، ابو بكر نفقهاش را قطع كرد، و سوگند خورد كه تا ابد كمترين نفعى به او نرساند، ولى وقتى آيه فوق نازل شد، به روش نخست خود برگشت و گفت به خدا سوگند من دوست مىدارم خدا مرا بيامرزد، و به خدا تا زندهام اين مرسوم را از او قطع نمىكنم، (نقل از ابن عباس و عايشه و ابن زيد) .
باز در مجمع البيان است كه بعضى گفتهاند: درباره جماعتى از صحابه نازل شده، كه سوگند خورده بودند به هيچ يك از كسانى كه در داستان افك حرفى زدند چيزى انفاق و صدقه ندهند، و با ايشان مواسات نكنند، (نقل از ابن عباس و غير او) .
مؤلف: اين روايت را الدر المنثور هم از ابن جرير و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده .و در تفسير قمى و در روايت ابى الجارود، از امام باقر (ع) آمده كه درباره آيه” وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى” فرمود: منظور از” أُولِي الْقُرْبى” خويشاوندان رسول خدا (ص) مىباشد، و در آيه” وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا” فرمود: بعضى از شما از بعضى ديگر گذشت كند و از يكديگر درگذريد. و اگر چنين كنيد رحمت خداوند بر شماست. خداوند مىفرمايد:” أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ” .
و در كافى به سند خود از محمد بن سالم از امام باقر (ع) نقل كرده كه در ضمن حديثى فرمود: آيه” وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ”، در مدينه نازل شد .
و خداى تعالى از ناميدن چنين كسانى در صورتى كه به عمل افتراء ادامه دهند به نام مؤمن دريغ نموده و فرموده است:” أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ” و در جاى ديگر فاسق را از اولياى شيطان خوانده، و فرموده:” إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ” و در جاى ديگر رامى محصنات را ملعون خوانده و فرموده:” إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ، وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ، يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ”.
و البته جوارح عليه مؤمن شهادت نمىدهد، بلكه عليه كسى شهادت مىدهد كه كلمه عذاب دربارهاش حتمى شده، و اما مؤمن نامهاش را به دست راستش مىدهند، هم چنان كه خداى عز و جل فرموده:” فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا” .
و در مجمع البيان در ذيل آيه” الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ …” آمده كه در معناى آن اقوالى گفتهاند، تا آنجا كه مىگويد: سوم اينكه زنان پليد مال مردان پليد، و مردان پليد مالزنان پليدند، (نقل از ابى مسلم و جبائى) از امام باقر و امام صادق (ع) روايت شده كه اين آيه مثل آيه” الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً” مىباشد، چيزى كه هست بعضى تصميم گرفتند كه از زنان پليد بگيرند، خدا از اين كار نهيشان كرد، و آن را براى ايشان نپسنديد .
و در خصال از عبد اللَّه بن عمر و ابو هريرة روايت كرده كه گفتند: رسول خدا (ص) فرمود: وقتى قلب كسى پاك باشد، جسدش هم پاك مىشود، و چون قلب پليد شد، بدن هم به سوى پليدى مىگرايد .
و در احتجاج، از حسن بن على (ع) روايت كرده كه در ضمن گفتارى كه با معاويه و اصحاب او داشت و آنان به على (ع) ناسزا گفتند، فرمود:” الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ” و به خدا سوگند اى معاويه اين مردان و زنان خبيث، تو هستى و اصحاب تو و شيعيان تواند،” وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ …” و اين مردان و زنان پاك، على بن ابى طالب و اصحاب و شيعيان اويند . ( ر.ک .تفسیر المیزان )
فقه الاداره :
اگر از سند بگذریم در اخبار فریقین و از اینکه روایت اهل سنت همسر پیامبر را تبرئه میکند و روایات شیعه اورا منشاء افک میداند نه مورد افک . کاملا با یکدیگر متهافت هستند و هیچ کدام هم خالی از اشکال متنی و ودلالی نیستند . اما در مباحث مدیریت میتوان از اشتراکات آنها فارغ از مباحث کلامی و اعتقادی و تاریخی و اسباب نزول در خصوص حل مساله افک هماهنگ با قرآن کریم به ملاکاتی دست یافت که در نوبت بعد به آنها اشاره خواهیم کرد انشا الله .