جناب سعدی در باب دوم بوستان، حکایتی به این مضمون نقل کرده است:
بزارید وقتی زنی پیش شوی
که دیگر مخر نان ز بقال کوی
به بازار گندمفروشان گرای
که این جوفروشیست گندمنمای
روزی خانمی شوهر خود را از گندم گرفتن از بقال محله منع میکند. در عوض او را به خرید از میدان و بازار مرکزی شهر امر میکند زیرا از نظر او این کاسب مشتری ندارد و از کسادی کاروبار، مگس میپراند:
نه از مشتری، کز زحام مگس
به یک هفته رویش ندیدهست کس
شوهر در جواب، عیال را اینگونه دلداری میدهد:
به دلداری آن مرد صاحبنیاز
به زن گفت که ای روشنایی، بساز
به امیدِ ما کلبه اینجا گرفت
نه مردی بوَد نفع از او وا گرفت
این کاسب به امید ما آمده اینجا دکان باز کرده. آیا جوانمردی و کرم اجازه میدهد که کاسب محله را رها کنیم و به بازار شهر برویم؟ پس آدمیت چه میشود؟ پس مردی و جوانمردی و مراعات حق همسایه و هممحل چه میشود؟ سپس اضافه میکند:
رهِ نیکمردانِ آزاده گیر
چو استادهای دست افتاده گیر
ببخشای کآنان که مرد حقاند
خریدارِ دکانِ بیرونقاند
جوانمرد اگر راست خواهی، ولیست
کرم، پیشهٔ شاه مردان علیست
حقاً که فقط از ظریفبینی چون سعدی میتوان انتظار داشت که این نکتۀ دقیق و مهم را فهم کند. نکتهای که یکی از مقومات و ارکان اساسی زیست محلی در فرهنگ اسلامی ایرانی است، یعنی رعایت اصل جوانمردی و همسایهداری بر اساس الگوی خرید و فروش و کسب و کار کوچک مقیاس. سعدی به خوبی ارتباط مسائل ریزی چون الگوی خرید و فروش را با اخلاق و ارزشهای انسانی فهم کرده و آن را به ما تذکر میدهد. او خرید از کسبوکارهای کوچکمقیاس و محلی که ممکن است رونق بازارها و پاساژهای خوش رنگ و لعاب را نداشته باشند، ملازم آئین جوانمردی، فتوت و مردمداری قرار میدهد.
اما ما ظرف کمتر از سه دهه موفق شدیم الگوی اقتصاد محلهمحور و خردمقیاس را با فروشگاههای زنجیرهای، مالها و پاساژهای لاکچری نابود کنیم و مردم را عادت دهیم که سر ماه به فروشگاه زنجیرهای بروند، در صندوق عقب را بالا بدهند، انبوه پلاستیکها را در صندوق جا داده و به خانه بیاورند. الگویی که نه با اسلامیت ما سازگار است، نه با ایرانیت ما و نه با انسانیت ما. این راحتی و رفاه ظاهری، در بلندمدت مناسبات عادلانه را به نفع سرمایهداری از بین میبرد و به ضرر فرزندان همان مردمی است که فکر میکنند با پرسهزنی در مالها و فروشگاههای بزرگ زرنگی به خرج میدهند و سود میکنند. از آن بالاتر، این مدل از الگوی تأمین مایحتاج، خلق و خوی جوانمردی و رحم و مروت را در جامعه از بین میبرد و به نوعی از داروینیسم اجتماعی دامن میزند.
رسول خدا و ائمه (علیهم السلام) مرد مؤمن را با علامتهای گوناگونی توصیف کردهاند. یکی این است که او مایحتاج خانۀ خود را به شکل روزانه و حین بازگشت از نماز جماعت محله تهیه میکند و هیچ شبی دست خالی از مسجد به خانه نمیرود.
امروز اما این سفارشها با روحیۀ منفعتجویی، خودمحوری، سودمحوری و مصرفگرایی به حاشیه رفته و جامعهای بیرحم را مخصوصاً در شهرهای بزرگ به وجود آورده است. این بیرحمی حتی از حالت عرف و فرهنگ هم خارج شده و به عنوان اقتضائات توسعه تجویز میشود. بر اساس دین جدید «GDPپرستی»، نه فقط رحم به همسایه و توجه به اقتصاد محلهمحور جزو دغدغههای مردم و مسئولان نیست، بلکه برخی صراحتاً تولید و مصرف درون محلی و خانگی را مانع رشد الیگارشی سرمایهدار و مانع حرکت موتور توسعه کشور میدانند!
نقل است که مرحوم علامه سیدجلال آشتیانی وقتی شاهد رواج روحیۀ مصرفگرایی در دهه چهل و پنجاه بود به عنوان یک فیلسوف صدرایی، (بر خلاف صدرائیان امروز که در آسمان هستند و اساساً به این مقولات نمیپردازند) از این پدیده احساس تهدید کرده و تذکر میداد که زندگی مردم به سمتی میرود که انگار در زندگی هدفی جز پول درآوردن برای خرید دبوانهوار پلاستیکجات و تولید زباله ندارند.
و سپس تکیه کلام همیشگیاش را محکم بیان میکرد:
«باش تا صبح نکبتت بدمد»!