چهار شنبه 93/10/24-22ربيع الاول 1436
تفسير ترتيبي با رويكرد مديريت(15)
سورة البقرة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الم(1)
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ (2)
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ(3)
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(4)
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5)
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
الم (بزرگ است خداوندى كه اين كتاب عظيم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (1)
آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است. (2)
(پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است] ايمان مىآورند و نماز را برپا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى دادهايم، انفاق مىكنند. (3)
و آنان كه به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين) نازل گرديده، ايمان مىآورند و به رستاخيز يقين دارند. (4)
آنان بر طريق هدايت پروردگارشانند و آنان رستگارانند. (5)
در قرآن كه كتاب مديريت رحماني است همه سوره ها با نام خداي رحمان و رحيم آغاز ميشود (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ)رحمت عام رحمانيه و رحمت خاص رحيميه يعني اساس مديريت و ربوبيت خداوند بر رحمت است، و اين فرهنگ سازماني رحمت است كه مكرر تكرار ميشود و ميدانيم كه فرهنگ جز با تكرار و اصرار ساخته و پرداخته نميشود. فرهنگ رحمت بايد در تمامي فضاي سازمانهاي اسلامي و انساني پياده و حاكم شود به گونه اي كه غضب هم مغز رحمت داشته باشد. باطن رحمت داشته باشد(1) . فرهنگ رحمت سازمانها را معنوي و خادم بار مي آورد و عفو و مغفرت و ديگر خواهي را در پي دارد، فرهنگ رحمت بنيادين ترين بعد معنويت است. در سازمانهاي رائج فرهنگ رحمت جاري نيست البته ما در تفسير مديريتي سوره فاتحه مشروحا به اين فرهنگ و اصل رحمت پرداختيم . اين جا تاكيد مي كنيم كه اگر ميوه مديريت فرهنگ سازماني معنويت است اسانس این ميوه و مزاج و مزه آن از رحمت است كه مادر تمامي اصول معنوي است. لذا خداوند آن را مرتب تكرار مينمايد و برند مديريت خود را رحمت قرار ميدهد. با حاكميت فرهنگ سازماني رحمت عزل و نصب هر دو رحمت است، تشويق و تنبيه هر دو رحمت است، جريمه و جايزه هر دو رحمت است ، عفو ومجازات هر دو رحمت است ، امر ونهي هر دو رحمت است ، مهر وقهر هر دو رحمت است ،حبس و آزادي هر دو رحمت است والا سازمان اسلامي نيست و نخواهد بود. لذا وصف عالي ترين مدير بعد از خدا موصوف به " روف رحيم" است(2) و لينت او در رفتار سازماني مبتني بر رحمت است و بر همين رحمت است كه كاركنان را عفو ميكند برايشان استغفار مينمايد و با آنان مشورت ميكند(3) .
الم(1) (4)
رمز ورود(5) به سوره بزرگ بقره "الم" است رمز است مرموز است والا رمز نبود فقط خدا ميداند برای توضیح سرّ آن در پاورقي از مجمع البيان توجيهاتي آوردهايم خيلي نياز نيست تلفظ كن و وارد شو تا خوب بفهمي چكار داري چه معنا ميدهد شايد آيات را با رمز بهتر بفهميم . در فضاي مجازي ورود بدون رمز ممكن نيست در فضاي حقيقي ملكوتي قرآني هم بدون رمز شايد نبايد وارد شد نمي دانم بگذرم بياييم رمز ورود به سازمان مجازي و حقيقي را نام رمز قرآني بنهيم اشكالي دارد؟ نميدانم بگذرم .
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ (2)
"ذلك الكتاب "(6) (آن كتاب)
آنقدر اين كتاب با عظمت است كه با اشاره به دور (ذلك) به آن توجه ميدهد. در عرف سازماني وقتي در مقابل مقام بزرگي قرار ميگيرند ميگويند "آن مقام معظم" ودر نامه به مديران عالي سازمان او هم همچنين است "از آن مقام تقاضا ميشود ....." لذا اين قرآن "عظيم "(7) ، "كريم"(8) و "عزيز"(9) و "مجيد"(10) است و با اشاره دور به اين عظمت ، كرامت، عزت و مجد التفات داده ميشود و به همين علت در " لوح محفوظ"(11) است و"مكنون"(12) ميباشد.
در مديريت، ما هم ياد مي گيريم اسناد مهم را از دسترس دور نگاه داريم حراست وحفاظت كنيم و بايگاني محكمي داشته باشيم و هميشه برگردان (كپي) آن را در دسترس قرار دهيم و اصل آن را حفظ نماييم .
لَا رَيْبَ فيه(13) شك در آن راه ندارد در ان ترديدي نيست كاملا برهاني، مستدل، مبين (14) وروشنگر است در آن باطل راه ندارد(15) بالا دستي ترين سند هستي است چگونه ميتواند مردد و مريب باشد. ميخواهد هدايت كند چگونه مشوب به باطل و شك باشد .
در مديريت، ياد مي گيريم كه اسناد اساسي و بالادستي سازمان كه تكيه گاه ساير اسناد است آن چنان چكش كاري و كارشناسي شود تا ضريب ترديد و خطا در آن به حداقل برسد و چه بهتر كه از آيات قرآن و سبك آن در تدوين چنين اسنادي حد اكثر بهره برداري بشود .
هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ(16) و مايه هدايت پرهيزكاران است .
------------------------------------------------------------------------------
(1)الحديد : 13 يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ
روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مىگويند: «نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما پرتوى برگيريم!» به آنها گفته مىشود: «به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد!» در اين هنگام ديوارى ميان آنها زده مىشود كه درى دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب! (13)
(2) به يقين، رسولى از خود شما بسويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است! (128)
التوبة : 128 لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ
(3) آلعمران : 159 فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ
به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مىشدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توكل كن! زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد. (159)
(4) ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص: 56
حروف اوائل سورهها
در باره حروفى كه در اوائل بعضى از سورهها آمده است نظريات و وجوهى بيان شده است كه أهمّ آنها از اينقرار است:
1- جز خدا كسى نميداند
از متشابهاتى است كه جز خدا كسى معناى آنها را نميداند و باين مضمون رواياتى از ائمه عليهم السلام وارد شده است.
اهل سنت از امير المؤمنين عليه السلام نقل كردهاند كه آن حضرت فرمود: براى هر كتاب قسمتهاى بر گزيده ايست و برگزيده اين كتاب «حروف تهجى» است.
شعبى ميگويد براى خدا در هر كتاب سرّيست و آن سرّ در قرآن، همان حروف تهجّى است كه در اوائل سورهها ذكر شده است.
2- نام سورهها
نامهاى سورههايى است كه باين حروف آغاز شده است.
3- اشاره باسم و يا صفتى از خدا
هر يك از آنها و يا مجموعشان اشاره باسم و صفتى از صفات خدا است مثلًا «ا لم» 1- انا (من) ل- اللَّه- م اعلم و مجموعاً: «انا اللَّه اعلم» (من خداى دانايم).
و «المر» اشاره به: «انا اللَّه اعلم و ارى» (من خداياى دانا و بينايم).
ابن عباس در باره «ا لم» ميگويد: «الف» بر اسم خدا و «لام» بر اسم جبرئيل و «ميم» بر اسم محمّد دلالت ميكند. ابو اسحاق ثعلبى در تفسيرش حديثى را از على بن موسى الرضا عليه السلام نقل ميكند كه از امام صادق عليه السلام در باره «ا لم» سؤال شد؟
حضرت فرمود: در الف نمونههايى از صفات خدا است باين ترتيب:
الف ابتداء حروف است و خدا ابتداى جهان 2- الف مستقيم است و انحراف ندارد و خدا عدل مطلق است 3- الف فرد و تنها است و خدا بى نظير و واحد است 4- الف به حروف ديگر چسبيده نيست ولى حروف ديگر بدان پيوستهاند خدا با صفات مخصوصش از همه خلق جداست ولى همه موجودات باو پيوستگى دارند. 5- الف از الفت و انس مشتق است زيرا او سبب تركيب و تأليف حروف ديگر ميشود همانطور كه خداوند سبب الفت خلق، و تركيب و تاليف جهان آفرينش است.
4- حروف پراكنده اسم اعظم
سعيد بن جبير ميگويد اين حروف مفردات پراكنده از اسم اعظم حقاند كه اگر كسى بتواند آنها را درست با هم تركيب كند اسم اعظم را خواهد فهميد مثلًا از تركيب «الر» و «حم» و «ن» كلمه «الرحمن» بدست ميآيد و همچنين حروف ديگر كه تشكيل اسمهاى ديگرى را مىدهد ولى ما اين توانايى را نداريم
5- سوگندهاى قرآن
ابن عباس ميگويد اين حروف قسمهاى قرآن است و اخفش ميگويد علت اينكه خداوند باين حروف سوگند ميخورد، شرافت و برترى آنها است زيرا همين حروف شالوده و پايه همه جمله بندىها در كتابهاى آسمانى است كه بزبانهاى مختلف ميباشد و نيز اسمهاى الهى و سخن گويى مردم همه و همه بر پايه همين حروف است و از تركيب مختلف همين حروف است كه مردم با هم سخن ميگويند و بذكر و توحيد و
ثناى حق ميپردازند و خدا با اين حروف قسم خورده است كه قرآن كتاب و كلام اوست.
6- براى ساكت كردن مردم
برخى ميگويند اين حروف آورده شده تا به سبب تازگى و نامأنوس بودن سبب سكوت مردم شود زيرا مشركان بنا گذاشته بودند كه به سخن رسول اكرم گوش ندهند و شلوغ كنند و حرف بزنند تا كسى سخن آن حضرت را نشنود همانطور كه قرآن ميگويد: «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ» اينان براى اينكه كسى بسخن پيامبر گوش ندهد گاهى دست ميزدند گاهى فرياد ميكشيدند و نيز ميخواستند تا خود پيامبر هم بغلط افتد و اشتباه كند (بخيال خودشان).
خداوند اين حروف را كه كاملًا تازگى داشت نازل نمود تا توجه آنان را بخود جلب كند و كلمات قرآن به گوش آنها خورده و شايد بدلشان راه يابد و بآنچه خير و صلاح آنها است آنان را برساند.
7- قرآن از همين حروف است
منظور اينست كه قرآنى را كه شما از آوردن آن ناتوانيد از جنس همين حروفى است كه با آنها سخن مىگوييد پس وقتى نميتواند نظير آن را بياوريد بدانيد كه از طرف خداست
(5) Password
(6) ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص: 58
. شرح لغات
ذلك (آن) اشاره بدور زمانى و يا مكانى و يا مقامى.
ريب- بدگمانى و سلب اطمينان.
هدى- دلالت و راهنمايى.
متقين- (اصلش موتقين) از اتّقاء بمعناى وقاية گرفتن و وقايه وسيله نگهدارى است مانند سپر و لباس زمستانى.
تفسير
مقصود از كتاب قرآن است اخفش ميگويد كلمه ذلك در اينجا بمعناى «هذا» (اين) است زيرا قرآن حاضر و مورد اشاره قرار گرفته است و در اشعار و ادبيات عرب نظير دارد («اقول له و الرمح يأطر متنه تأمل خفافاً اننى انا ذلكا»
وقتى او را نيزه زدم و پشتش خم شد با نيزه خودم را باو معرفى كردم شاهد در كلمه «ذلكا» است كه بمعناى «اين» آمده است.)
فرّاء و ابو على جبائى ميگويند چون خدا به پيامبرش وعده داده بود كه بر او كتابى نازل كند كه آب آن را محو نكند و حوادث ايام از بينش نبرد و كهنهاش نگرداند پس از نازل كردن قرآن فرمود اين همان كتابى است كه بتو وعده داده بوديم.
مبرّد ميگويد: معناى «ذلك» اينست كه اين همان كتابى است كه ما در كتابهاى آسمانى قبلى وعده داده بوديم.
بعضى گفتهاند منظور از كتاب تورات و يا انجيل است ولى با توجه بصفاتى كه قرآن براى اين كتاب ذكر ميكند مانند «لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» (بى شك راهنماى پرهيز كاران است) و نيز با توجه به تحريف تورات و انجيل بقول خود قرآن: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» آيه 45 از سوره نساء » يعنى (گروهى از يهود كلمات خدا را از محل خود تغيير ميدهند).اين قول كه منظور از «كتاب» تورات و يا انجيل باشد باطل است.
(7) ص : 67 قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ - الواقعة : 76 وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظيمٌ
(8) الواقعة : 77 إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ
(9) إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيز(فصلت 41)
(10) البروج : 21 بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجيدٌ
(12) البروج : 22 في لَوْحٍ مَحْفُوظٍ
الواقعة : 78 في كِتابٍ مَكْنُونٍ
(13) «لا رَيْبَ فِيهِ» يعنى اين كتاب بيان و هدايت و حق و معجزه است و از اين جهات سزاوار است كه در آن بد گمانى راه نيابد و منظور، خبر دادن به اينكه كسى در آن بدگمانى و شك ندارد نيست چه، پيداست كه بسيارى از مخالفين اسلام در آن ترديد كردند.
بعضى گفتهاند در اين آيه چيزى تقدير شده است و آن: «لا سبب ريب فيه» يعنى چيزى كه سبب شك و بد گمانى شده چون تناقض گويى و پيچيدگى كلمات و ادّعاهاى بدون برهان در اين كتاب وجود ندارد.
برخى ديگر كلمه «لا رَيْبَ» را بمعناى نهى گرفته ميگويند معناى آيه اينست:كه شك و بد بينى نداشته باشيد مانند آيه كريمه «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ» آيه 196 از سوره بقره يعنى آنچه ميان زن و شوهر در مواقع عادى رواست و نيز كارهاى ناروا را در ايّام حج ترك كنيد.
(14) الحجر : 1 الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبينٍ الر، اين آيات كتاب، و قرآن مبين است.
(15) فصلت : 42 لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ
كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآيد چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است!
(16) ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص: 60
چرا فقط متقين؟
با اينكه قرآن هدايت براى همه مردم است علت اينكه تنها پرهيز كاران را ذكر ميكند اينست كه آنان از اين كتاب استفاده كرده بنور آن هدايت شدهاند مانند آيه كريمه: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها» آيه 44 از سوره نازعات (فقط تو كسى را كه از رستاخيز مىترسد بيم ميدهى) با اينكه رسول اكرم براى انذار و ترساندن و بشارت بهمه مردم آمده بود ولى انذار آن حضرت در باره كسانى مؤثر افتاد كه خوف از قيامت و رستاخيز داشتند با آنچه گفتيم، هدايت بودن قرآن براى متقين، منافات ندارد با اينكه براى همه مردم نيز راهنما باشد همانطور كه در آيه كريمه ديگر در باره قرآن ميفرمايد:
«هُدىً لِلنَّاسِ» آيه 185 از سوره بقره (اين قرآن هدايت براى همه مردم است).
تقوى چيست؟
كلمه تقوى از واژههاى مخصوص قرآن و آئين ما است و رسول اكرم آن راجع بين عدل و احسان معرفى ميكند.
بعضى گفتهاند شخص با تقوى كسى است كه از گناهان پروا داشته باشد و واجبات را انجام دهد برخى ديگر ميگويند: چون پرهيز كار با اعمال نيك، خود را از آتش جهنم و عذاب الهى نگاه ميدارد باو متّقى و خود دار گفته شده است.
عمر بن الخطاب از كعب الاحبار راجع به تقوى پرسيد او در جواب گفت آيا راهى خار دار رفتهاى؟
عمر گفت: آرى، كعب پرسيد: در اين راه چه ميكنى؟
عمر جواب داد دامن را بالا ميزنم و با احتياط قدم بر ميدارم.كعب گفت: تقوى همين است
از رسول اكرم نقل شده است كه فرمود: بمردم پرهيز كار بدين جهت متقين (خويش دار) گفتهاند كه آنان از انجام كارى كه خود گناه ندارد ولى ممكن است سبب ارتكاب گناه گردد خود دارى ميكنند.
عمر بن عبد العزيز ميگويد همانطور كه شخص محرم در حرم از انجام پارهاى امور خوددار است همچنين شخص با تقوى خود را كنترل ميكند.
بعض گفتهاند تقوى آنست كه خدا تو را گرد محرمات و دور از واجبات نبيند.